part12

422 56 19
                                    

د.ا.د ملانی
صنم:یعنی چی میخوای ازدواج کنی تو همونی نبودی که   پشت تلفن درباره نقشه قتل متئو میگفتی
زیبا:تو نبودی ولی‌ باید می دیدی چه بلایی سرش اورد
توی ساحل در حال افتاب گرفتن بودیم
و دخترا مدام درباره تصمیمی که گرفتم حرف میزدن
+بسه  تمومش کنین  درسته من عاشق متئو نیست درسته یکم زیادی سکسیه و هورمونای آدمو بهم میریزه اما  من از این شرایط استفاده کردم
صنم:نگو که نقشه داری
+دقیقا نقشه دارم
زیبا:عوضی  خب حالا چه نقشه ای
+میخوام تبدیل بشم به دست راست متئو
صنم درحالی که آب پرتغال میخورد یهویی همشو تف کرد بیرون

دوتایی گفتن:چیییییییی
+همون که گفتم میخوام  یکی از اعضای شورای اصلی فمیلی بشم

زیبا:همین که وکیل شدی و اون جزیره داغون رو بهت دادن خودش کلیه
صنم:واقعا عقل نداری
+دارم  فقط مثل شما بی استفاده نگهش نداشتم  قراره از فردا  کار من به صورت رسمی شروع بشه و میخوام قیافه  اون مردای از خود راضی عوضی رو ببینم ‌و شما دوتا هم باید با من باشید
زیبا:من دکترم توی این چیزا تخصص ندارم  صنم به دردت میخوره
+زر نزن شلغم دو هفتس بعد اون رابطه ای که با کارلو داشتی مثل آدمای بدبخت بودی بسه یه تکون به اون کون گنده بده چاق شدی
زیبا:واقعاا؟
صنم:واقعا نداره برو جلوی آیینه با یه خرس رو به رو میشی
زیبا:گوه توش. باید ورزش کنم
+پس ما سه تا تبدیل  به بزرگترین مافیا های زن میشیم
صنم:  مگه نقشه فقط مال تو نبود ؟
+عجب گاوی هستی صنم  کدوم بار من نقشه کشیدم شما سه تا توش نبودین
زیبا:همیشه ما دوتا به چوخ رفتیم با نقشه هات ولی جالب کجاس همیشه قبول میکنیم نمیدونم چه سری در این. رابطه سه تایی ما نهفتس که اگه یکی بره جهنم دوتای بعدی پشت سرش میرن
سه تایی خندیدیم
+تنها چیزی که نگرانم میکنه زندگی زناشوییه من مثل زیبا پر از ناز و کرشمه نیستم  مثل صنم لوند نیستم من یه وحشی تمام عیارم  می ترسم متئو  با زنای دیگه بخوابه
زیبا:تو که عاشقش نیستی
+شوهرم که میشه ؟  هر چند عاشقش نباشم  دلم نمیخواد با زنای دیگه بخوابه
صنم: راستی یادته زیبا چی گفت؟
+چی گفت
زیبا در حالی که چیپس میخورد گفت:چی گفتم
صنم:گفت اولین کسی که بین ما سه نفر بکارتشو از دست میده صنمه حالا خودش اولین نفر شد
سه تایی بلند خندیدیم
+بسه دیگه حسابی سوختم. توم هم کم چیپس بخور دهنمون رو سرویس کردی

سه الی چهار روی  اومدیم واسه  جزیره توی این مدت متئو و پسرا و بابا رفته بودن واسه یه کار مهم
ما هم چهار نفری اومدیم جزیره  فردا باید کار ها رو  شروع میکردم

وقتی رسیدیم خونه مامان یهویی پرید جلوم و گفت:اون معماری که باهاش قرار گذاشته بودی همین الان اومد
+چیی الان ؟ مرتیکه بیشعور  الان میام
سریع پریدم توی اتاقم یه کت و شلوار مشکی  که شلوارش کوتاه بود پوشیدم کفشامم پوشیدم.
موهامو دم اسبی کردم یه رژ قرمز زدم با دو پیس اودکلن همین کافی  بود
برگه ها رو برداشتم
+صنمممم
در اتاقم باز شد
صنم:چیه ؟
+تو هم با من بیا
صنم:من چرا؟
+تو مدیریت  خوندی به درد میخوری
صنم :من فردا میام باید یکم روی اندام زیبا کار کنم

جدال فمیلیاWhere stories live. Discover now