part33

468 52 16
                                    

صبح با احساس سنگینی روی شکمم از خواب بیدار شدم

دست لویی روی شکمم بود به سختی از زیر دستش بیرون اومدم و به سمت حموم رفتم
بعد از یه دوش حسابی و پوشیدن لباس از اتاق بیرون زدم انگاری خیلی زود بیدار شدم همه خوابیده بودن

از خونه بیرون اومدم و مشغول دویدن توی فضای باز  شدم.
نسیم خنک صبحگاهی با صدای موج دریا فوق العاده ترین اتفاقای بود که
می تونست  اول صبح بیفته .

بعد از حدود یک ساعت دویدن بالاخره به خونه برگشتم
وقتی در رو باز کردم  همه سراسیمه و نگران بودن.

با نگرانی گفتم :چیزی شده ؟
صنم و مامان گوله گوله اشک می ریختن
لویی به سمتم اومد و گفت :بیا بشین
دستمو توی دستش گرفت و نشوندم روی مبل

واقعا تحمل یه مشکل دیگه رو نداشتم اونم توی روز تولدم

بابا:دخترم خب فکر میکنم   ناراحت کننده باشه ولی زیبا وبچش از ایتالیا رفتن

مغزم ایست کرد نمیتونستم فکر کنم که. چه اتفاقی افتاده  قدرت تحلیلم رو از دست دادم

+چی؟
لویی:زیبا و بچش از ایتالیا رفتن  صبح زود با یه بلیط به  آمریکا

تمام خاطراتمون جلوی چشمم رد شد

((زیبا:من واقعا عاشق آمریکام ولی به خاطر تو میرم ایتالیا

+تو که میدونی من مهاجرت نمیکنم چرا انقدر میگی تو رو میبرم ایتالیا ؟

زیبا:چون که  میدونم چقدر دوستش داری و چقدر من و صنمو دوست داری

+به همین خیال باش خرس قطبی))

+امکان نداره !
لویی:متاسفانه  کارلو به پروازش نرسید  یعنی دقیقه اخر که هواپیما بلند شد رسید فرودگاه ....

صدای گوشی من و صنم و هم زمان بلند شد
گوشیمو برداشتم ...
یه ایمیل داشتم بازش کردم   رمز گذاری شده بود این فقط کار یکی میتونه باشه اونم زیبا

صنم:من یه ایمیل رمز گذاری شده دارم

+منم
هر دو به هم خیره شدیم

صنم به فارسی گفت:کار زیباس رمزش هم سه کله پوکه. مطمعنم

حق با صنم بود زیبا همیشه پیامای مخفی روبا این رمز  میفرستاد

سریع رمز رو زدم  ایمیل باز شد.
ایمیل فارسی بود

+ایمیل از زیباست

کارلو که پکر بود سریع به سمتم اومد و گفت : چی نوشته ؟

+فارسیه ... نوشته ((  سلام  به احمق خودم. صدای منو از آمریکا میشنوی میدونم خیلی ناراحتی  یا شایدم خوشحالی که از دستم راحت شدی ولی خب  به هر حال من الان دیگه پیش تو نیستم. میدونم قول دادم همیشه کنارتون باشم. ... حتی وقتی فهمیدم یه خانواده گنگستر و از همه مهم تر یه  برادر  لاشی داری ..... دیگه انقدر مراقب عهدم با تو شدم خودمو غرق شده در دنیایی دیدم که متعلق به تو بود .... مادر و پدرت و برادرهات ، همسرت و زندگی گنگستری که داری ....

جدال فمیلیاWhere stories live. Discover now