صبح با احساس سنگینی روی شکمم از خواب بیدار شدم
دست لویی روی شکمم بود به سختی از زیر دستش بیرون اومدم و به سمت حموم رفتم
بعد از یه دوش حسابی و پوشیدن لباس از اتاق بیرون زدم انگاری خیلی زود بیدار شدم همه خوابیده بودناز خونه بیرون اومدم و مشغول دویدن توی فضای باز شدم.
نسیم خنک صبحگاهی با صدای موج دریا فوق العاده ترین اتفاقای بود که
می تونست اول صبح بیفته .بعد از حدود یک ساعت دویدن بالاخره به خونه برگشتم
وقتی در رو باز کردم همه سراسیمه و نگران بودن.با نگرانی گفتم :چیزی شده ؟
صنم و مامان گوله گوله اشک می ریختن
لویی به سمتم اومد و گفت :بیا بشین
دستمو توی دستش گرفت و نشوندم روی مبلواقعا تحمل یه مشکل دیگه رو نداشتم اونم توی روز تولدم
بابا:دخترم خب فکر میکنم ناراحت کننده باشه ولی زیبا وبچش از ایتالیا رفتن
مغزم ایست کرد نمیتونستم فکر کنم که. چه اتفاقی افتاده قدرت تحلیلم رو از دست دادم
+چی؟
لویی:زیبا و بچش از ایتالیا رفتن صبح زود با یه بلیط به آمریکاتمام خاطراتمون جلوی چشمم رد شد
((زیبا:من واقعا عاشق آمریکام ولی به خاطر تو میرم ایتالیا
+تو که میدونی من مهاجرت نمیکنم چرا انقدر میگی تو رو میبرم ایتالیا ؟
زیبا:چون که میدونم چقدر دوستش داری و چقدر من و صنمو دوست داری
+به همین خیال باش خرس قطبی))
+امکان نداره !
لویی:متاسفانه کارلو به پروازش نرسید یعنی دقیقه اخر که هواپیما بلند شد رسید فرودگاه ....صدای گوشی من و صنم و هم زمان بلند شد
گوشیمو برداشتم ...
یه ایمیل داشتم بازش کردم رمز گذاری شده بود این فقط کار یکی میتونه باشه اونم زیباصنم:من یه ایمیل رمز گذاری شده دارم
+منم
هر دو به هم خیره شدیمصنم به فارسی گفت:کار زیباس رمزش هم سه کله پوکه. مطمعنم
حق با صنم بود زیبا همیشه پیامای مخفی روبا این رمز میفرستاد
سریع رمز رو زدم ایمیل باز شد.
ایمیل فارسی بود+ایمیل از زیباست
کارلو که پکر بود سریع به سمتم اومد و گفت : چی نوشته ؟
+فارسیه ... نوشته (( سلام به احمق خودم. صدای منو از آمریکا میشنوی میدونم خیلی ناراحتی یا شایدم خوشحالی که از دستم راحت شدی ولی خب به هر حال من الان دیگه پیش تو نیستم. میدونم قول دادم همیشه کنارتون باشم. ... حتی وقتی فهمیدم یه خانواده گنگستر و از همه مهم تر یه برادر لاشی داری ..... دیگه انقدر مراقب عهدم با تو شدم خودمو غرق شده در دنیایی دیدم که متعلق به تو بود .... مادر و پدرت و برادرهات ، همسرت و زندگی گنگستری که داری ....
YOU ARE READING
جدال فمیلیا
Fantasyملانی از پدرش خبری نداره تا این که پدرش به خاطر این که ملانی رو به کاپوی فرناندو ایتالیا بده به ایران میاد و اینجاست که ملانی با راز مخوف پدرش که سالها ازش بی خبر بوده رو به رو میشه .... صحنه دار_مافیایی🔞