e🥀17~18-ازدواج‌نمادین؟!

737 164 60
                                    

شیائو ژان :

زندان شیائو...

واقعا که لایق اسمشه من زندانی حبس ابد اون هام...

خستم ، خیلی خستم
تا دیشب به خاطر سیلی ای که خورده بودم گوشم صوت میکشید و چشمم تار میدید
گردنم درد میکرد

ولی امروز
امروز فقط قلبم درد میکنه

دلم تنگ شده ، برای خودم ، برای پسرم ، برای ییبو...

آره دلم برای ییبو تنگ شده و نگران آیوانم

=شیرینی نارگیلی من بیداری؟

صدای خانم جین بود ، مادر هاوک و دایه‌ی من
+آره ماما بیدارم...

خودم رو روی تخت بالا کشیدم و به خانم جین که با سینی ناهارم وارد اتاق میشد نگاه کردم

+ماما سیرم...
=دورت بگردم شیرینی شیرینم ، دیشبم که چیزی نخوردی ، حتی صبحانه ام نخوری

کنارم روی تخت نشست

=پسرم نگران آیوان نباش
+شما خودتون میتونی یه لحظه نگران هاوک نباشی؟

مامای عزیزم موهامو پریشون کرد

=من هرلحظه جدا از هاوک نگران توهم هستم...

دایه‌ی مهربونم
اون کسی بود که از مادرم بیشتر نگرانم میشد

+ماما خیلی دوستت دارم...
=منم دوستت دارم قندعسلم ، حالا بیا ناهارت رو بخور

نگاهم رو به سینی ناهار دارم...
اون دلمه هارو برام به شکل یک شکلک لبخند چیده بود

چقدر آیوانم به این غذا علاقه داشت...

+عمه یعنی آیوان بهوونه‌ام رو نمیگیره؟

با شنیدن صدای خنده‌های خانم جین نگاهش کردم

=شیرینی عسلی اگه تو میذاری من طبق برنامم عمل کنم ؟

یعنی چی ؟
ماما موبایلش رو از جیب دامنش در آورد

=اینو ببین

چی؟
صفحه‌ی تویتر

ییبو درحالی که آیوان توی بغلش نشسته...ولی این عکس برای کی هست؟؟؟

آره از این فاصله هم معلوم بود خودشونن

+رفتن وانگ ییبو به پرورشگاهی که پسرش آنجا بزرگ شده بود و هدیه‌ی آن به بچه های پرورشگاه...

خدای من...
ییبو تو...
اون برای تموم بچه ها هدیه گرفته بود

لعنت چرا من بغض کردم؟

+ ییبو خیلی خوبه مگه‌نه؟

دماغم توسط خانم جین کشیده شد

=پسر حواست هست ، از روزی که اومدی یکبار هم اسمش از زبونت نیوفتاده

اره...
ولی اگه میشه اسم اون رو به زبون نیارم؟

=اره نارگیل من ، ییبو هم مثل خودت خیلی خوبه... حالا دهنت رو باز کن که هواپیما داره فرود میاد

اون همیشه من رو بچه میبینه حتی اگه یه پیرمرد بشم

دهنم رو باز و ماما کوچکترین دلمه‌ی برگ رو داخل دهنم گذاشت

=خوب میبوسه مگه‌نه؟

چی؟
باشنیدن حرف خانم جین شروع به صرفه کردن کردم و غذام توی گلوم پرید

=نمیخواد خجالت بکشی خودم اون ویدیو رو دیدم ، ولی خودمونیمو اصلا سیلی ای که بهش زدی درد نداشت

ویدیـ...
آها درمورد اون اتفاق داخل مغازه مده

+ماما...
غذا رو قورت و سرم رو روی پاهای خانم جین گذاشتم و اون آروم شروع به نوازش موهام کرد

+عمه اگه من شیرینی نارگیلی ام ، پس هاوک چیه؟
=یه شیرینی خامه‌ای

عجب
همیشه از سر به سر گذاشتن ماما خوشم میاد

🥀Can you be for me?/میشــه‌بـرای‌مــن‌باشــی؟🥀Where stories live. Discover now