شیائو ژان :
زندان شیائو...
واقعا که لایق اسمشه من زندانی حبس ابد اون هام...
خستم ، خیلی خستم
تا دیشب به خاطر سیلی ای که خورده بودم گوشم صوت میکشید و چشمم تار میدید
گردنم درد میکرد
ولی امروز
امروز فقط قلبم درد میکنه
دلم تنگ شده ، برای خودم ، برای پسرم ، برای ییبو...
آره دلم برای ییبو تنگ شده و نگران آیوانم=شیرینی نارگیلی من بیداری؟
صدای خانم جین بود ، مادر هاوک و دایهی من
+آره ماما بیدارم...
خودم رو روی تخت بالا کشیدم و به خانم جین که با سینی ناهارم وارد اتاق میشد نگاه کردم
+ماما سیرم...
=دورت بگردم شیرینی شیرینم ، دیشبم که چیزی نخوردی ، حتی صبحانه ام نخوری
کنارم روی تخت نشست
=پسرم نگران آیوان نباش
+شما خودتون میتونی یه لحظه نگران هاوک نباشی؟
مامای عزیزم موهامو پریشون کرد
=من هرلحظه جدا از هاوک نگران توهم هستم...
دایهی مهربونم
اون کسی بود که از مادرم بیشتر نگرانم میشد
+ماما خیلی دوستت دارم...
=منم دوستت دارم قندعسلم ، حالا بیا ناهارت رو بخور
نگاهم رو به سینی ناهار دارم...
اون دلمه هارو برام به شکل یک شکلک لبخند چیده بودچقدر آیوانم به این غذا علاقه داشت...
+عمه یعنی آیوان بهوونهام رو نمیگیره؟
با شنیدن صدای خندههای خانم جین نگاهش کردم
=شیرینی عسلی اگه تو میذاری من طبق برنامم عمل کنم ؟
یعنی چی ؟
ماما موبایلش رو از جیب دامنش در آورد
=اینو ببین
چی؟
صفحهی تویتر
ییبو درحالی که آیوان توی بغلش نشسته...ولی این عکس برای کی هست؟؟؟
آره از این فاصله هم معلوم بود خودشونن
+رفتن وانگ ییبو به پرورشگاهی که پسرش آنجا بزرگ شده بود و هدیهی آن به بچه های پرورشگاه...
خدای من...
ییبو تو...
اون برای تموم بچه ها هدیه گرفته بود
لعنت چرا من بغض کردم؟
+ ییبو خیلی خوبه مگهنه؟
دماغم توسط خانم جین کشیده شد=پسر حواست هست ، از روزی که اومدی یکبار هم اسمش از زبونت نیوفتاده
اره...
ولی اگه میشه اسم اون رو به زبون نیارم؟
=اره نارگیل من ، ییبو هم مثل خودت خیلی خوبه... حالا دهنت رو باز کن که هواپیما داره فرود میاد
اون همیشه من رو بچه میبینه حتی اگه یه پیرمرد بشم
دهنم رو باز و ماما کوچکترین دلمهی برگ رو داخل دهنم گذاشت
=خوب میبوسه مگهنه؟
چی؟
باشنیدن حرف خانم جین شروع به صرفه کردن کردم و غذام توی گلوم پرید
=نمیخواد خجالت بکشی خودم اون ویدیو رو دیدم ، ولی خودمونیمو اصلا سیلی ای که بهش زدی درد نداشت
ویدیـ...
آها درمورد اون اتفاق داخل مغازه مده
+ماما...
غذا رو قورت و سرم رو روی پاهای خانم جین گذاشتم و اون آروم شروع به نوازش موهام کرد+عمه اگه من شیرینی نارگیلی ام ، پس هاوک چیه؟
=یه شیرینی خامهایعجب
همیشه از سر به سر گذاشتن ماما خوشم میاد
YOU ARE READING
🥀Can you be for me?/میشــهبـرایمــنباشــی؟🥀
Fanfiction📌وضعیت: پایان یافته.⌛🖤 I'm ashamed to tell you this, but I wish you would stay ...! خجالت می کشم این رو بهت بگم ، اما ای کاش میموندی ...! 🥀🥀🥀 داستانی از «ییژان» یه ازدواج از پیش تعیین شده 💔 یه آرزو 🕛 یه خواهش 🙏 میشه برای من باشی ؟💜 . . ...