ep 10

424 118 86
                                    

-دووسش دارم.

سهون خشکش زد.

بعد از چند ثانیه که تو چشم های مصمم چانیول نگاه کرد به حرف اومد.

+چ....چی داری؟

چانیول چنگی به موهاش زد.

نفس های عصبی میکشید..در تراسو با شدت هول داد و وارد اتاق شد..

میدونست ممکنه صداشون بره بالا و نمیخواست توجه سربازا رو جلب کنه.

سمت میزش رفت و از تو کشو پاکت سیگار و فندکشو برداشت.
ابرو هاش گره ی کوری خورده بود.سیگاری اتیش زد و کف دستشو به میز تکیه داد.

سهون پشت سرش اومد و وسط اتاق قدم رو میرفت.
کف دستشو رو دهنش به عادت همیشگیش موقع استرس میکشید.
از چانیول میترسید..
این چانیول مصمم اونو همیشه خیلی میترسوند.

سهون زیر لب هذیون وار گفت:

حتما...حتما بخاطر اینجاست..اره دیگه
سه ماهه بیرون نرفتی خودتو حبس کردی تو یه پادگانی که سر و تهش نر ان..
میبرمت بیرون چهارتا دختر میبینی..
یه دستی میزنی..
بدنت کم اورده..
حق داری اره..

چانیول پلکاشو رو هم فشرد.

-سهون

+هی میگم مرد حسابی چندوقت یبار بریم دختر ببین..
ول کن اینجارو..چیه چسبیدی اینجا

-سهون

+اره درست میشه بخاطر اینجاست... یعنی چی فقط بدنت کم اورده

-سهوون

+اونننن یههه پسرررههه

با داد سهون چانیول عصبی فریاد زد.

+میدوووونممم..

سهون سمتش برگشت..
هردو سرخ شدن و ولووم صداشون بالا رفت.

+میدونیی؟میدونیی؟
چی رو میدونی؟؟
یول اون یه پسرهه..سرررررباااازته.
صداش دربیاد به سرباز خودت نظر داری هزارجور وصله بهت میچسبونن..
چانیول اینجا کره ست..
صدتا اسم روت میزارن اخرشم.....

خود ییشینگ بفهمه زندت نمیزاره..
تو اصلا میفهمممی اینا یعنی چی؟

چانیول از کوره در رفت و محکم با کف دست رو میز کوبید.

-میدووونم میدونمم میدونممممم..
لعنت بهش همه اینارو میدونممم..

سینه ی هر دو پسر با شدت بالا پایین میشد ..
سهون منتظر جواب بود و چانیول سعی می‌کرد خودشو اروم کنه..

نخ سیگار بین دو انگشتش چرخید.

-من لامصب اینارو میدونم..

با مشت سمت چپ سینش کوبید و ادامه داد:

-"ولی این نمیفهمه..هرچی زور زدم از اینجا بندازمش بیرون بدتر خودشو توش جا کرد..

اون اسلحش هستا..همون که حتی نمیتونه بلندش کنه نگهش داره،
حالا زورش زیاد شده..برش داشته گذاشته رو پیشونیم داره فشارش میده.

•Be MINE,SOLDIER•                                         °°|مال من باش،سرباز|°°Where stories live. Discover now