ep 22

560 100 102
                                    


آفتاب غروب کرده بود و هوا رو به تاریکی میرفت.
سهون داخل تراس، بالای اجاق ایستاده بود و ذرت هارو روی شعله میگردوند که بپزند.

لوهان اولیشو برداشته بود و داشت ترتیبشو میداد.

بکهیون روی یکی از صندلی های فلزی توی تراس نشسته بود و پتوی نازکی دورش پیچیده بود.

چانیول بعد از اینکه تلفنش تموم شد از خونه بیرون اومد و کنار سهون ایستاد.
ییشینگ یک ساعت تمام داشت سفارش میکرد که احتیاط کنن،راه نیفتن توی خیابون، مواظب باشن..
این پنجمین تماسش بود از وقتی که راه افتاده بودن..

با صدای زنگ خونه چانیول اخم هاشو تو هم کشید.

لوهان با دهن پر سمت آیفون رفت و بلند اعلام کرد:

باز میکنم من..کریسه

در با تیکی باز شد و نگاه همه سمت دختر و پسری برگشت که با هیجان وارد حیاط شدن.

دختر جیغ جیغ کنان و با نیش تا اخر باز سمتشون دویید:

وایی سلاااممممممممم به همههه

کریس با لبخند خوشحالی دنبالش میومد و سعی کرد چشم ابرو اومدن های لوهانو ندید بگیره.

بکهیون با لبخند از جا بلند شد و جلوی پله ها ی تراس ایستاد:
سلامم..خوش اومدین

دختر با دیدن بکهیون با ذوق جیغ زد و تو بغلش پرید:

وای تو چقد کیوتییییییییی

بکهیون با لبخند شوکه ای تو همون خشکش زده بود و به کریس اشاره کرد که
"این چیه؟"

برای بیشتر ضایع بازی در نیاوردن دستاش اروم بالا اومد و روی کمر دختر نشست‌.
چانیول اخم هاشو تو هم کشید..دستاشو توی جیباش فرو کرد و جلو اومد.

دختر از بغل بکهیون بیرون اومد و با دیدن چانیول کمی معذب تعظیمی کرد و همچنان با نیش باز و شنگولی گفت:

من آیرین هستم خیلی خیلی از دیدنتون خوشبختم..شما باید پارک شی باشید درست میگم؟

چانیول سری تکون داد و به کریس نگاهی انداخت.

دختر با دیدن نگاه چانیول، خودش توضیح داد:

کریس خیلی از همتون برام تعریف کرده

لوهان با خنده ی هیستیریک بلندی نزدیک اومد و حینی که دخترو محکم بغل میکرد با نوک پاش به کریس لگدی انداخت.

•Be MINE,SOLDIER•                                         °°|مال من باش،سرباز|°°Where stories live. Discover now