9

108 34 54
                                    

از اون روز به بعد سکوت مطلق اطرافمو گرفته بود
حتی انگار صدای جیغ زندونی های دیگه ای گه شکنجه میشدن هم خفه شده بود
دیگه نه نگهبانی اومد نه جیمی حتی لویی هم برای مسخره کردنم نمیومد

صحبت از لویی شد

توی این چند روز که از گرسنگی داشتم میمردم تنها کاری که میتونستم بکنم که درد کمرم رو فراموش کنم این بود که به چشم تتو شده ی لویی نگاه کنم

این لامصب خیلی عوضی بود

حتی میتونم بگم عوضی در برابر لویی کم میاره

شبا حوصله م سر میرفت و میشستم با دیوارا و چشم روی دستم حرف میزدم
میدونستم داشتم دیوونه میشدم ولی اگه اینکارو میکردم همون یه ذره عقلمم به فنا میرفت
ولی میتونم با اطمینان بگم که چشم روی دستم یه شب تکون خورد...

چند روزی گذشته بود طبق معمول به چشم زل زده بودم که در سلول قیچ صدا کرد و دو تا پری بزرگ زن به دیدنم اومدن
اونام مثل لویی بودن ازشون تاریکی بیرون میزد

انگار دو تا شبح جلوم وایستاده بودن و جسم خاصی نداشتن
جلو اومدن و با اشاره بهم فهموندی بلند شم

کی جرئت اعتراض داشت؟ و اونقدری هم حوصله م سر رفته بود که از هر چالشی حتی مرگم هم استقبال میکردم

دستمو گرفتن و منو از وسط در رد کردن
آره درست شنیدین
انگار چون اونا شبح بودن و مثل لویی میتونستن رد شن منم اینکارو انجام میدادن
بیخیال نمیخوام خیلی بهش فکر کنم

دستمو گرفتن و منو بالامیبردن ولی یه چیزی اینجا عجیب میزد
هیچکدوم از نگهبانا که مثل دژ مرده ای به دیوارا میخکوب شده بودن نه به حضور من و نه به حضور اون دو پری واکنشی نشون نمیدادن

حتما طلسم نامرئی کننده یا همچین چیزی رومون بود

بالاخره منو از پله ها بالا بردن و بعد از گذشت از چند تا سالن یه یه اتاق رسیدیم و به طور وحشیانه ای شروع به کندن لباسام کردن
یاد اولین باری افتادم که توی اسپرینگ کورت حموم رفته بودم اونجام همینقدر خشن منو شستن ولی خب حداقل خدمتکارا مرد بودن
خیلی خجالت میکشیدم که جلوی چند زن کاملا لختم و دستشون رو راحت به همه جام میزدن
ولی مثل اینکه برای پریا این چیزا بی معنی بود

خلاصه بعد کلی قرمز و سرخ شدن من یه سطل رنگ رو یهو روم پاشیدن و با برس هایی که شبیه اوناییه که قبلا باهاش کف خونه رو میسابیدیم شروع کردن و رنگ‌ رو روی بدنم پخش میکردن

هر کی در ظاهر منو میدید مطمئنا میگفت که چقد تحمل بالایی دارم که اینقد سکوت کردم ولی تو دلم داشتم انواع و اقسام فحش ها رو به اون لویی کثافت میدادم

Courts of shines and stars (ZOUIS)Where stories live. Discover now