Part 5 : bully

511 63 11
                                    

سوم شخص*

با رسیدن به مدرسه نفس عمیقی کشید و ساعت روی دستش رو نگاه کرد .

ساعت ۷:۳۰ دقیقه رو نشون میداد .

تاینیدا «خداروشکر» ای زیر لب گفت و قدم اول رو به سمت مدرسه برداشت .

با وارد شدن به مدرسه اولین چیزی که نظرشو جلب کرد عده ای دانش اموزان بودن که در وسط حیاط ایستاده بودند و به نظر میومد شاعد دعوایی بودن ... برای لحظه ای تصمیم گرفت تا به سمتشون بره و از ماجرا سر دربیاره .

اما ترجیح داد از هر درامایی دور بمونه!

به سمت گوشه ای از حیاط رفت و جایی که همیشه مینشت رفت .

چشماش فقط و فقط دنبال یه شخص میکشتن .. اما پیداش نمیکردن

هنس فیری هاشو داخل گوشش گذاشت و بعد آهنگی رو پلی کرد .

just need someone in my life to give it structure
To handle all the selfish ways I'd spend my time without her
You're everything I want, but I can't deal with all your lovers
Saying I'm the one, but it's your actions that speak louder
Giving me love when you are down and need another
I've got to get away and let you go, I've got to get over

با دراومدن هنس فیریش سرشو بالا گرفت و با بخشی از کابوس هاش رو به رو شد .

با دیدن افرادی که جلوش بودن لرزه ای به تنش افتاد .

هانا: واقعا که رو مخی ... فکر میکردم دیگه امسال از اینجا بری ولی ... اه بازم اینجایی !

با هر کلمه ای که از دهن هانا خارج می‌شد هانا با انگشت هاش ضربه ای به پیشونیه سویون میزد..
هانا: ببینم نمیخوای بفهمی جای یه موش کثیف اینجا نیست ؟!

هانا که حالا به نظر عصبی میومد دستاشو توی موهاش برد و اونارو چنگ زد .

هانا دوباره داد زد :
هانا:ایششش ببینم اصلا چجوری پول این خرابشدرو میدی؟ پدر مادرت که ولت کردن ، خواهر برادرم که نداری ..

سویون با هر کلمه ای که هانا میگفت سعی می‌کرد تا عصبانیتشو کنترل کنه و آروم باشه ! اون نمیتونست رو حرف هانا یا هر کدوم از اون دخترا حرفی بزنه ... اگر اعتراضی به کارهاشون می‌کرد سریعا اخراج می‌شد.

با یاد آوری از اینکه هیچ کس و هیچی نداره قطره اشکی از گوشه ی چشمش جاری شد .

هانا دوباره خنده ای کرد و رو به دوستاش گفت: ببینم چجوری پول اینجارو پرداخت میکنه؟!

میرا گفت : شاید با مدیر میخوابه..!

و بعد همشون خنده ای کردن .

Spring day Where stories live. Discover now