part 13

172 20 15
                                    


(یک ساعت بعد عمارت الیو و استایلز)
براندون دور و اطراف عمارت رو نگاه میکرد
+سلیقتو دوست دارم خیلی خوشگله
الیو لبخندی زد
_ممنونم،البته استایلزم کمک کرد
براندون سمت استایلز چرخید
دستشو روی شونش گذاشت
+این مدت خیلی با هم خوب بودین
استایلز لبخندی زد و به الیو نگاه کرد
+الیو خیلی دختر دوست داشتنیه هر کی دیگه باشه عاشقش میشه
الیو دست استایلز رو گرفت و بوسه کوتاهی روی لبش گذاشت
+تا شما اجاق استیک رو اماده میکنید منم بقیه شام رو درست میکنم
الیو به اشپزخونه رفت
استایلز و براندون هم توی حیاط پشتی عمارت رفتن
با هم اجاق رو اماده میکردن
مشغول کارشون بودن براندون سر صحبت رو باز کرد
+میدونی...
+خیلی برام عجیبه تو روزای اول اصلا ازمون خوشت نمیومد ولی الان عاشق الیو شدی
استایلز نفس عمیقی کشید
هنوز استرس داشت،میخاست این بازی رو زودتر تموم کنن و پیش درک برگرده
_ادما تغییر میکنن،الیو خیلی دختر خوبیه اون فوق العادس لیاقت عشق رو داره
بعد پخت شام
هر سه شون پشت میز نشستن
الیو لبخند عصبی ای زد
استایلز میتونست بفهمه الیو اونقدر استرس داره که ممکنه هر لحظه نقششون خراب بشه
دست الیو رو گرفت
دستاش کاملا سرد بودن و یکم میلرزیدن
اروم زیر گوشش رو بوسید و زمزمه کرد
_ریلکس باش
انگشتشو نوازش وار روی دستش کشید
عقب رفت و لبخندی زد
براندون با لبخند با هر دوشون نگاه میکرد
+اگر عشق بازیتون تموم شده شروع کنیم من گرسنم
استایلز ترجیح داد خودش بیشتر صحبت کنه تا براندون متوجه لرزش صدای الیو نشه
+حتما حتما
براندون یکم از غذاشو خورد
+اوممم...این عالیه
الیو لبخند زوری ای زد
_م..ممنون بابا
هرسه شون غذا شونو میخوردن
استایلز و الیو مدام چشمشون به نوشیدنی براندون بود و هر لحظه منتظر بودن براندون از نوشیدنیش بخوره اگر دیر میشد کارشون سخت تر میشد
الیو توی نوشیدنی براندون پودر خواب اور ریخته بود

براندون اخر های غذاش بود و تا الان لب به نوشیدنیش نزده بود
چند دقیقه بعد غذاشونو تموم کردن
و براندون نوشیدنی ای که الیو براش گذاشته بود نخورد
الیو بخاطر استرس زیاد حالت تهو گرفته بود
دستشو جلوی دهنش گذاشت و سمت دستشویی دوید
براندون متعجب به رفتن الیو نگاه کرد بعد با ابروهای بالا رفته به استایلز نگاه کرد
+باردارش که نکردی؟
استایلز نگاه وات د هلی به براندون انداخت
_معلومه که نه ما...ما حواسمون بوده
نفسشو با استرس بیرون فرستاد
چند دقیقه گذشته بود و الیو هنوز برنگشته بود
استایلز نگاهی به ساعتش کرد وقت حمله بود باید الیو تا حالا بر میگشت
_میخواین بریم توی حال بشینیم تا الیو هم برگرده؟
براندون سرشو تکون داد بلند شدن و سمت حال رفتن همین که وارد حال شدن صدای شلیک اسلحه به گوششون رسید
براندون نگاه سریعی به استایلز کرد
+اینجا چه خبره؟
_ن...ن..نمیدونم
همون موقع افراد درک وارد عمارت شدن
بعد از ورود افراد، درک وارد عمارت شد
تیشرت مشکلی تنش بود و بازوهای بزرگش خودنمایی میکرد
شلوار جین مشکلی و نیم بوت مشکی پوشیده بود و یه اسلحه کلت توی دستش بود
چقدر دلم برای دیدنش تنگ شده بود
اشک تو چشمام جمع شده بود قلبم روی هزار میزد
همه طرف براندون نشونه گرفته بودن تا قدم اول رو سمت درک برداشتم براندون اسلحه ای سمتم نشونه گرفت
+همین الان بگو اینجا چه خبره؟
براندون داد زد
استایلز دستاشو به عنوان تسلیم بالا گرفت و اروم سمت براندون چرخید
نیشخندی زد
_اوه براندون بدبخت نباید به این راحتی به کسی اعتماد کنی
براندون گیج شده بود
+منظورت چیه؟پس رابطه تو و دخترم....
استایلز سریع جواب داد
_متاسفم ولی همش جزئی از نقشه بود
+ای هرزه
درک از اون طرف داد زد
+مواظب حرف زدن باش اشغال عوضی
استایلز با شنیدن صدای درک قند تو دلش اب شد تنها چیزی که میخاد اینه که الان فقط درک رو بغل کنه و ببوستش
+فقط یه بار دیگه بهش بگو هرزه اونقوت به جای اینکه یه تیر توی مغزت خالی کنم ذره ذره زجرت میدم کاری میکنم هر روز ارزوی مرگ کنی
براندون هنوز چشمش به استایلز بود
+چطور این کارو کردی؟

Dangerous love[sterek]Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon