𝘓𝘢𝘴𝘵 𝘚𝘩𝘰𝘵

623 128 105
                                    

"شات آخر"

"شات آخر"

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

KOOK POV


_حماقت نکن فرمانده. اون چاقو رو بده به من!

+جلو نیاین عوضیا، هیچ کدومتون!

نهیب بلندم هردو پسر رو برای چند قدم به عقب هدایت کرد. سوکجین نیم نگاهی به تهیونگ انداخت که با دیدن صحنه ی روبه روش، کاملا دست و پاش رو گم کرده بود!

_اون تیزی لعنتی رو بنداز زمین فرمانده جئون، خطرناکه!

لرزش صدای تهیونگ و چرخش نگاه ترسیده ش روی صورت خیس از عرقم، حتی مانع نشد تا فشار انگشتام رو دور چاقوی توی مشتم بیشتر نکنم.

+گم شین از اتاق بیرون...این یک دستوره...همین الان!

فریاد بلندم با ورود چند دختر پرستار به داخل اتاق همراه شد. اصوات ِوحشت زده ای که با دیدن وضعیت متشنج روبه روشون از بین لب هاشون خارج شده بود باعث شد تا سمتشون برگردم و با غرش بلندم به بیرون از اتاق هدایتشون کنم:

_نمیخوام هیچ کس تو این اتاق لعنتی باشه.. همتون گم شید بیرون...میخوام با جیمین تنها باشم!

+تو الان حالت خوب نیست کوک...نمیدونی داری چیکار میکنی..حتی نمیدونی داری چه حرفایی میزنی..یه نگاه به دستات بنداز... دارن میلرزن...باز دوباره بهت حمله عصبی دست داده...جنون برت داشته فرمانده..چاقو رو بنداز زمین تا-...

+قسم میخورم اگر همین الان از اینجا نرید، خودم رو میکشم!

همزمان با قرار دادن تیزی روی پهلوی پیوند شده م، فریاد ترسیده ی کادر بیمارستان که همه تقریبا داخل اتاق جمع شده بودن و نظاره گر خشم پسر غیرقابل پیش بینی روبه روشون بودن، به هوا رفت!

+قسم میخورم اگر تا دو دقیقه دیگه این اتاق خالی نشه، کلیه ی این لکنتی حروم زاده رو از تو بدنم میکشم بیرون!

سوکجین ترسیده از دیدن فشار چاقو روی پهلوی جراحی شده م، دست لرزونش رو جلو برد و ملتمسانه لب زد:

_دیوونه بازی در نیار کوک...فقط اون چاقو رو بده من و بعد قول میدم هممون از این اتاق لعنتی میزنیم بیرون!.. تو هم هرچه قدر دوست داشتی با جیمین حرف بزنو-...

𝑨 𝑮𝐥𝐚𝐬𝐬 𝑶𝐟  𝑾-𝑾𝒂𝒕𝒆𝒓 || 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐦𝐢𝐧Where stories live. Discover now