part42

1.6K 297 3
                                    

بعد از خوردن ناهارم در اتاقم ماندم
حتی برای مذاکره ای که جونگکوک با کریس تشکیل داده بود نرفتم
یعنی نتواستم که بروم
حال هانول اصلا خوب نبود
مدام سرفه های ریز میکرد
بکهیون مدام
به من و هانول سر میزد
اما اخرین باری که امد با خواهش های من
تصمیم گرفت کمی استراحت کند
هوا تاریک شده بود و
حتی شام هم نخورده بودم
با لباس خوابی کرمی رنگم روی تخت
نشسته بودم و هانول را بغل کردم
با لبخند به صورت کوچکش زل زده بودم
که در اتاق باز شد نگاهم را به جونگکوک دوختم
جونگکوک وارد اتاق شد و در را بست
ارام به تخت نزدیک شد
کنارم نشست و خم شد و بوسه ای بر پیشانی هانول زد
هانول چشمان قهوه ای رنگش را کمی بالا برد
هنوز نگاهم به صورت جونگکوک بود که حرکت دست جونگکوک را روی دستم احساس کردم
نگاهم را به دستانمان دوختم
جونگکوک هانول را از اغوشم بیرون کشید و
بوسه ای بر گونه اش کاشت
بلند خدمتکار را صدا زد
خدمتکار سریع وارد اتاق شد
جونگکوک اشاره ای به هانول کرد و گفت:-شاهزاده رو به اتاق جناب بکهیون ببر
خدمتکار تعظیمی کرد و همراه هانول از اتاق خارج شد
نمیدانم چرا ولی زبانم بند امده بود
بعد از رفتن خدمتکار جونگکوک به طرف من چرخید و صورتم را در دست گرفت
جونگکوک:-دلم برات تنگ شده جیمین
با پوزخند گفتم:-شما که الیزابت رو داری پس نباید دلت واسه من تنگ شه
جونگکوک با خشونت خاصی گفت:-خودت نخواستی واست توضیح بدم در ضمن هنوز ازت شاکی ام
تو باید به من میگفتی
دهن باز کردم جوابش را بدهم اما با قفل شدن لبانم مبان لب هایش
حرفم در گلویم خشک شد
باز همه یک بوسه ی خیسش مرا از خود بی خود کرد
جونگکوک لبانم را نرم و خیس میبوسید
دلم میخواست او را پس بزنم اما توانش را نداشتم
با حرکت دست جونگکوک روی پایین تنه ام کشیدم
مدام تصویر الیزابت و جونگکوک مقابل چشمانم شکل میگرفت
سعی کردم کمی جونگکوک را هل بدهم اما او سریع لباس خوابم را پاره کرد
با تعجب به صورتش زل زدم
که مرا روی تخت دراز کرد و
گفت:-چرا همکاری نمیکنی؟؟؟
با اخم گفتم:-هنوز خیانتت از یادم نرفته
جونگکوک خنده ای کرد و
بعد از دراوردن لباس خودش روی من خیمه زد
زبانش را روی لبانم کشید
که ملافه را در دستم فشردم
جونگکوک:-من هم گفتم تا خودت نخوای برات توضیح نمیدم
ارام لبم را گاز گرفتم که جونگکوک عضو اش را روی سوراخم کشید
اهی از سر لذت کشیدم که
باعث خنده ی جونگکوک شد
کمی خودش را به من فشرد که از درد ملافه را در مشتم فشردم
جونگکوک نوک سینه ام را نوازش کرد و گفت
:-درد داری؟؟؟
کمی سرم را کج کردم و گفتم:-به
..نظرت..الان..خیلی..سرحالم؟؟
چرا من اینقدر بیتاب این ادم میشدم
جونگکوک دستش را روی سینه ام گذاشت و عضوش را کامل واردم کرد که از درد جیغ بلندی
کشیدم
:-ارام تر من همین چند روز پیش بچه به دنیا اوردما
با یاد اوری حرف طبیب که گفته بود نباید رابطه داشته باشم
سریع جونگکوک را کنار زدم و گفتم
:-وای ما نباید اینکارو بکنیم
جونگکوک کمی خودش را بالا کشید و گفت:-ولی من بهت نیاز دارم
با اخم گفتم:- برو پیش الیزابت
جونگکوک پاهایم را روی هم قرار داد و خودش را بین ران هایم جا کرد
در حالی که خودش را جلو عقب میبرد گفت:-من تو رو میخوام
با هر حرکتش عضوش به عضو من برخورد میکرد و باعث بلند شدن ناله هایم میشد
هردو هم زمان به اوج رسیدم
چقدر سکس مسخره ای بود
جونگکوک کنارم دراز کشید و
مرا در اغوش کشید
ملافه را روی هر دویمان انداخت و گفت
:-بخواب جیمین...
چشمانم را روی هم گذاشتم اما دلشوری نبودن هانول اجازه ی خواب را به من نداد
پس ارام بلند شدم و
ارام لباس خوابم را پوشیدم
دلم شور هانول را میزد
از اتاق خارج شدم به اتاق بکهیون رفتم اما کسی در اتاق نبود با تعجب از پنجره اتاق بکهیون نگاهی به
بیرون انداختم
با دیدن کریس و همراهانش
کمی تعجب کردم داشتن نصف شب میرفتن؟؟؟
کمی که دقت کردم کالسکه ای هم همراهشان بود
اما وقتی امدن کالسکه نداشتند
با یاد اوری چیزی لب زدم
-:-خدای من...امکان نداره..

kingship_kookminWhere stories live. Discover now