پارت هفتم

1.4K 337 50
                                    

نامجون از خونه جین خارج شد
سوکجین با لبخند بدرقه اش میکرد همون لحظه صدای گوشی نامجون اومد یه پیام از طرف جونگ کوک بود: نامجونا من یه چیز مهم تو آزمایشگاه گذاشتم میتونی بری مراقبش باشی؟

نامجون از کوک شنیده بود که به یه کشف جدید رسیده اما وقت نشده بود تا جزییات و ازش بپرسه پس فقط میدونین تو اتاق مخفی نگهداری میشه

با فکر کردن به اینکه جونگ کوک امشب تو آزمایشگاه نیست لبخند خبیثانه ای زد و رو به جین متعجب گفت: فردا کاری داری؟؟؟

جین سر تکون داد و گفت: نه فردا سرم خلوته

نامجون بدون اینکه بهش اجازه بده تحلیل کنه دستش و کشید و با خودش برد و در طول مسیر جین ازش سوال میپرسید که نامجون جوابی نمیداد: نامجونا چیکار می‌کنی ، من و کجا می‌بری؟؟؟؟؟؟ یااااااا دستم کنده شد

بالاخره به جلوی آزمایشگاه رسیدن نامجون کلید انداخت و در و باز کرد جین که دنبالش کشیده میشد گفت: چرا اومدیم اینجا مگه نگفتی بعدا میایم

نامجون کلید و زد و آزمایشگاه روشن شد: کوکی امشب اینجا رو به من سپرده برای همین راحتیم

جین نگاهی به آزمایشگاه مرتب کرد حقیقتا انتظار این تمیزی و مرتبی و نداشت اونجا پر ار۶ وسایلی بود که ازشون سر در نمی‌آورد و ترجیح میداد نزدیکشون نشه

نامجون از روی میز شیشه الکلی و برداشت و گفت: میخوری؟؟؟

جین با تصور اینکه اینم یکی ازمایش هاشونه وحشت زده یه قدم عقب رفت و گفت: من و آوردی اینجا موش آزمایشگاهی بشم؟

نامحون خندید و گفت: وای نه منطورم این نبود این از آزمایشات ما نیست ،ذفقط مشروب و تو ظرفی ریختیم که ته نبینه و بهمون گیر بده چون درش اکثرا بستس بوش هم پخش نمیشه

جین با کنجکاوی پرسید: ته ..... ته کیه ، اصلا چرا باید گیر بده

نامجون به قلوپ از مشروب و سر کشید و گفت: دوست پسر کوک ، با مشروب مشکل نداره با اینکه من و کوک مشروب بخوریم مشکل داره ، چون یه سری سر یه شهر دیگه در آوردیم

جین با چشمای درشت شده بهش نگاه کرد و گفت: شما دو تا واقعا بد مستید

یاد جمله اول نامجون افتاد ، همیشه یه پسر قد بلند و جوون کنار اون دو نفر میدید اما فکر نمی‌کرد دوست پسر کوک باشه به هر حال به نظرش اون دو تا خیلی بهم میومدن

نامجون دوباره مشروب و بهش تعارف کرد و این بار جین قبولش کرد با بو کردن اون مواد هم میتونست بفهمه چقدر قویه رو به نامجون گفت: مطمئنی این فقط مشروبه؟ خیلی سنگین تر به نظر میاد

نامجون خندید و گفت: ویسکی و وودکا و مارتینی با همه

ابرو های جین از تعجب بالا پرید و همون لحظه قبل از اینکه بتونه اعتراض کنه نامجون مشروب و تو دهنش ریخت

kookv mistakes [ Completed ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora