پارت چهاردهم

1.3K 272 25
                                    

جین با کت و شلوار همیشگی جلوی پاساژ وایساده بود و منتظر بقیه بود
تهیونگ به سختی کوله ای که همراهش بود و از ماشین بیرون کشید و کنار جین وایساد

مرد بزرگتر گفت: کمک میخوای؟

ته موهای نامرتبش و عقب داد و گفت: نه اوکیه

جین به ظاهر پسر خندید و گفت: هر کی ندونه فکر می‌کنه تو ماشین درگیر بوسه و اینا شدی که اینجوری لباست و موهات بهم ریخته

ته هوفی کرد و گفت: یه ساعت تموم داشتم کف ماشین دنبال یه طلق شیشه ای بی رنگ پنج در دو می‌گشتم ، واقعا ودف آخه چرا ....

جونگ کوک از ماشین خارج شد و گفت: بریم ؟؟؟

تهیونگ چشم چرخوند و گفت: اگه پادشاه قبول کنن ما یه ساعته منتظریم

به سمت پله ها رفت و جونگ کوک رو به جین گفت: ازم ناراحته؟

جین شونه بالا انداخت و پست سر ته رفت
نامجون که تا اون ثانیه سرش نو گوشی بود گفت: خر چی فکر میکنم آغوش چیز خوبی نیست میگن به کمر کسی که بهش وصل میشه فشار میاره

جونگ کوک محکم به کمرش زد و گفت: این همه عضله ساختی که برای نگه داشتن یه بچه نهایتا چهار کیلویی اینجوری تو اینترنت سبک سنگین کنی؟ به تو هم میگن پدر؟

با عصبانیت وارد پاساژ شد و نامجون با تعجب گفت: چرا همه دعوا هاشون و سر من خالی میکنن؟؟؟

دنبالشون رفت و بالای پله ها پیداشون کرد
جین نگاهی به دور و بر کرد اما مغازه ای که وسایل بچه بفروشه نبود

تهیونگ بند کوله اش و محکم تر گرفت و به سمت دیگه ای رفت و جونگ کوک هم دنبالش رفت توی مسیر تلاش کرد دست ته رو بگیره اما ته نذاشت

جونگ کوک با اعتراض گفت: چرا نمیذاری دستت و بگیرم مگه چیکار کردم ؟؟؟؟

ته با عصبانیت به سمتش چرخید و گفت: بعضی وقتا دلم میخواد خفت کنم ، خیهیش میکنیم شیمام خیلی میهریبینید
( خواهش میکنم شما هم خیلی مهربونید )

ادای عوق زدن در آوردن و از کوک دور شد

جونگ کوک آهی کشید و دنبالش رفت: تهیونگا من فقط ماشین و نگه داشتم تا اون رد شه بعد اون گفت خیلی مهربونم منم جوابی پیدا نکردم بهش بدم پس جملش و به خودش برگردوندم

تهیونگ به سمتش چرخید و گفت: یه بار دیگه تلاش کنی خودت و توجیه کنی همینجا میذارمت و برمی‌گردم خونه خودم

جونگ کوک آهی کشید و تهیونگ با کلافگی گفت: اینجا مغازه ای برای وسایل بچه ها نیست باید به هیونگ بگم

به سمت جایی که جین و نامجون بودن رفت
جین تمام مغازه ها رو نگاه میکرد اما خبری از مغازه مورد نظر نبود با عصبانیت گفت: این مغازه های لعنتیش کو پس؟

kookv mistakes [ Completed ]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora