- 𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟎𝟕 -

662 191 107
                                    


آب از كتري استیل سرازیر شد و بالاخره جیسونگ رو از افکارش بیرون کشید. شير آب رو بست و كتري رو روي شعله آبي رنگ قرارداد. كلافه گوشيش رو برداشت و دنبال شماره جينهو بين كانتكت هاش گشت. قبل ازينكه شماره رو براي تماس لمس كنه، زنگ در به صدا در اومد. فاصله بين خودش و در رو توي چند ثانيه از بين برد و بدون درنگ بازش كرد.

اون اونجا بود... با لايه اي از غبار خاكستري اطرافش جلوي در ايستاده بود و سعي داشت چشم هاش رو از جیسونگ پنهان كنه. سيوشرت مشكي ای تنش بود كه كلاهش تا روي ابرو هاش رو پوشونده بود. شايد چند لحظه ايي محو تماشاش بود كه متوجه كوله پشتي بزرگي كه انگار بخاطر اون هر لحظه نزديك بود كتف اش زير بند هاش له بشن، شد.

"چيزي شده؟"
تنها كلماتي كه از دهنش بيرون اومد و بخاطر گفتنشون به خودش ناسزا گفت. چطور ميتونست از بين همه ي سوالات و حرف هايي كه ميشد توي اين موقعيت به زبون بياره، اين رو ميگفت؟

مینهو به سختي آب دهنش رو قورت داد و با جا به جا كردن كوله اش روي شونه هاش، دستش رو داخل جيب جين مشكيش برد. تك گوشواره درخشان رو بيرون كشيد و دست اش رو سمت جیسونگ دراز كرد:
"خواستم قبل ازينكه ازينجا برم، اينو بهت پس بدم..."

جیسونگ نگاهش رو بين گوشواره و مینهو چرخوند. درك كلمات براي لحظه ای سخت شد. هرچند نميفهميد چرا بايد حسي مثل ترك شدن بهش دست بده؟!
كمي جلوتر رفت و گوشواره رو به آرومي گرفت.

"منظورت چيه كه ازينجا بري؟ كجا ميخواي بري؟"
ذهن نامرتبش بالاخره موفق شد تا كلمات رو كنار هم بچينه.

"نميدونم... هرجايي..."
روي پاهاش تكوني خورد و نگاهش رو از جیسونگ دزديد. اون پسر هنوز هم به طرز عجيبي معذب و بي قرارش ميكرد:
"يه مشكلي درست كردم كه... فكر كنم بايد خودم رو گم و گور كنم"

جیسونگ كمي مكث كرد؛ حتي نميدونست چرا از رفتن مینهو تا اين حد دستپاچه شده كه كلمات رو به ياد نمياورد:
"الان... الان كه خيلي ديروقته... فكر نكنم اتوبوس يا ماشيني گير بياري..."
از جلوي در كنار رفت و راه رو به پسر پشت در نشون داد:
"بهرحال فكر نكنم كسي كه براش مشكل درست كردي، بفهمه اينجايي! بيا تو... ميتوني صبح بري"
حرف هاش با جديت بيان شد و با چشم هاش التماس ميكرد كه مینهو به خواسته اش نه نگه.

مینهو چشم هاش رو به جیسونگ نشون داد و سكوت نسبتا طولاني حاكم فضا شد. نميدونست كه اون اتيش سوزي باعث شده كه جو به پليس گزارش كنه يا نه. بهرحال اگه سراغ پليس ميرفت، پاي خودش هم گير بود و صد در صد مینهو رو لو ميداد... و از طرفي حتي اگه خودش رو دست پليس ها نداده باشه، مینهو ميتونست شرط ببنده كه تا صبح كل شهر رو دنبالش ميگرده تا با دست هاش خفه اش كنه. حتي فكر كردن بهش باعث ميشد كه نخواد جیسونگ رو توي دردسر بندازه.

"باور كن خيلي دوست دارم شب رو اينجا بمونم... ولي مطمئن نيستم اون رواني اينجا رو پيدا نكنه! قطعا نميخوام تو رو وارد اين مخمصه كنم. پس..."
يه لبخند كوچيك زد و سرش رو تكون داد:
"اميدوارم دوباره بتونم ببينمت... يجايي ازين دنيا... حتي شده توي توهماتم... شب بخير"
با همون لبخند گفت و چرخيد.

CANNABIS  [ MinSung, ChangJin ]Where stories live. Discover now