Part of the story:
هزار سال پیش امگای سفیدی به دنیا اومد که از طرف الهه ماه به عنوان فرزند ماه معرفی شد امگای سفید جفت گرگ سیاه و خون خالصی بود که بعد مارک شدن توسط هم قدرت های زیادی به دست آوردن سال های اول همه چیز خوب پیش میرفت که آلفای امگای جوا...
گرگینه ها نقش مهمی در طول تاریخ در دنیای فرا طبیعی داشتند نژاد برتری نسبت به انسان و حیوان گرگینه ها به سه دسته تقسیم میشن به ترتب از
آلفا بتا امگا
در دوران قدیم امگاها موجودات کم ارزشی بودن که فقط برای رفع شهوت و باروری استفاده میشدند اما الان به تمام دسته ها چه امگا چه بتا احترام گذاشته میشه
آلفا ها قدرتمندترین رده هستند قدرت رایحه و قدرت بالای بدنی جزو ویژگی های یک آلفاست آلفا علاقه زیادی به تسلط روی جفتشون هستن
بتاها گرگینه های معمولی بدون رایحه که توانایی تشخیص رایحه ی آلفا و امگا رو ندارند
امگا ها معمولا شخصیت وابسته و مطیعی دارند از توجه و مراقبت های جفتشون لذت میبرند و معمولا رایحه لطیف و شیرینی دارند
و در آخر راجب پیدا کردن (true mate) یا همون جفت حقیقی شما میتونید بعد شب تولد هیجده سالگیتون جفتشون رو تشخیص بدید امیدوارم همتون بتونید حس شیرین عشق رو تجربه کنید
بدون توجه به حرف های معلم بتای رو به روش سرش رو روی میز گذاشت و چشماش رو بست بعد ده دقیقه و پیچیدن صدای زنگ تفریح داخل گوشش سرش رو بلند کرد کوله پشتی مشکی رنگش رو برداشت و اول از همه از کلاس خارج شد
زیر بزرگترین درخت داخل مدرسه نشست به فضای مدرسه خیره شد یه ساختمون کلبه مانند اما مجهز وسط جنگل داخل منطقه مرزی قسمت تقریبا بزرگی از جنگل سر سبز توسط پرچین های سفید رنگ دور مدرسه رو گرفته بود و حیاط مدرسه رو از جنگل جدا کرده بود
با نشستن کسی کنارش سرش روی شونه فرد کنارش گذاشت نیاز نبود به چهره فرد کنارش نگاه کنه اون همین الانشم رایحه خوشبوی شکلات و قهوه رو از طرف آلفای کنارش حس میکرد موهاش رو به گردن آلفا مالید و کمی بهش نزدیکتر شد گرگ کوچیکتر دستش رو دور کمر باریکش امگا انداخت و اون رو به خودش چسبوند
_خستم کوکو با لحن کیوتی زمزمه کرد آلفا خنده آرومی کرد دستش رو روی موهای آبی رنگ امگا کشید _چی شده هیونگی ؟
تهیونگ آهی کشید _مگه نشنیدی .....دیشب به منطقه شمالی حمله شد خیلیا زخمی شدت و چند نفر هم کشته داشتیم پدرم هم به شدت آسیب دیده
اوه آرومی از بین لب های آلفا خارج شد _نمیدونستم ..پدر هیچی بهم نگفته بود
تهیونگ هوم آرومی گفت و بینیش رو روی گردن آلفا کشید _ جونگ کوک آلفا نوازش دستش روی موهای امگا رو متوقف کرد
_جانم هیونگ _چیکار باید بکنم ...تا وقتی بابا خوب نشده مسئولیت پک با منه و من آهی کشید و ادامه داد _من نمیدونم چیکار باید بکنم _نگران نباش ته ته هیونگ ت فوقالعاده ای تازه اگه کمک خواستی من و بقیه هستم
بعد شاخه گل زیبایی رو از کنار کوله پشتیش در آورد و به سمت تهیونگ گرفت امگا با دیدن شاخه گل متعجب به آلفای که با لبخند خرگوشی بهش خیره بود نگاه کرد اون لبخندا از نظر تهیونگ اون رو شبیه بچه خرگوشی میکرد که یه مزرعه پر از هویج پیدا کرده
_این برای چیه کوکو؟
لبخند جونگ کوک در ثانیه محو شد و جاش رو به گونه های قرمز و نگاه خجالت زدش داد تهیونگ خنده ای کرد و کیوتی زیر لب زمزمه کرد شاخه گل رو از پسر گرفت و دوباره با حالت متفکری به آلفا خیره شد
آلفا کوچیک منم منی کرد و نفس حرصی کشید _همینجوری هیونگ داشتم از منطقه جنوبی خارج میشدم که یه دختر کوچولو رو دیدم که داشت این گل رو میفروخت منم با دیدن گل یاد تو افتادم واسه همین به دادمش
بعد بدون اینکه نگاهی به لبخند امگا بکنه از جاش بلند شد و به سمت کلاس دوید امگا خنده ای کرد و با انگشت اشاره برگ لطیف گل رو نوازش کرد
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.