no 8

81 14 2
                                    

چشمای احمد به جاده بود و سعی میکرد ارسامو توی ترافیک گم نکنه

صدای پریزاد از فکر بیرونش کشید
_از محسن خبری نشد؟

_چرا.حالش خوبه گفت خوش بگذرونم

_خوبه.از دستش ناراحت نباش دیگه توام

احمد با چشمای خندونش به پریزاد نگاه کرد
_نیستم.ولم کن دیگه کشتی منو

پریزاد قیافه حق به جانب گرفت
_باید بخاطر نگران بودنم جواب پس بدم؟

احمد چشماشو ریز کرد
_منو سوال جواب میکنی؟
اگه راست میگی باید باکسی که دوروزه میشناسیم بریم کافه؟

پریزاد از حرف احمد جاخورده بود یکم پنجره ماشینو پایین داد
_تو گفتی بریم منم اومدم

_پنجره رو بده بالا سرده.فکر نکن نفهمیدم ازش خوشت اومده

پریزاد که یکم قرمز شده بود با عصبانیت از کیفش سیگار دراورد
_میخوام سیگار بکشم

_مگه تو سیگار میکشی؟باشه یکیم بمن بده
ولی باید اعتراف کنی

پریزاد که سیگار خودشو روشن میکرد و یکی به احمد میداد با صدای آروم ادامه داد:

_من جذب خیلی ها میشم.دلیل نمیشه جدی باشه برام این حرفا

احمد که از قیافه پریزاد خندش گرفته بود گفت:
_تو همیشه وقتی سیگار میکشی جو میگیرتت؟

_مرض.جدی میگم

_خب بنظر پسر خوبیه.خونواده بافرهنگی دارن

_کاری ندارم به این چیزا.من کلا به احساساتم اطمینان ندارم واسه همین نمیتونم بهش اعتماد کنم

احمد کام عمیقی از سیگار وینستونش گرفت و چند ثانیه سکوت کرد

_ببین پریزاد.تو دختر جوون و بااستعدادی هستی. به فکر آیندت باش.فقط همین

_هستم ممنون که به فکرمی.اما همه خوش شانس نیستن احمد

_هستن بخدا.انقدر احمقانه ادما میتونن به آرامش برسن که خودشون باورشون نمیشه

پریزاد که با دست به احمد اشاره میکرد که همینجا پارک کنه ادامه داد:

_فعلا بحثو عوض کن میخوایم بریم کافه.اونجا چیزی نگی من شخصیت دارم جلوی آرسام

احمد سیگارشو خاموش کرد و از ماشین پیاده شدن و ۳نفری باهم وارد کافه شدن

________________________

_خیلی خوشبختم از آشنایی باهاتون. هرچی میخواید بگید براتون بیارم.راحت باشید

این صدای جذاب و دورگه ی صاحب کافه دایان میرخشتی بود که با پیرهن طوسی رنگ و شلوار کتون مشکی مشغول صحبت بود

snowman for "narastoo" chapter 2Where stories live. Discover now