11-Death In Your Eyes

371 137 72
                                    

در حالی که با چاقوی ظریفش، مشغول ایجاد خطوط عضلات دست مجسمه بود، از خودش پرسید. "بیرون بارون میاد؟" چون هیچ صدایی نمیشنید. دلیلش این نبود که برای شنواییش مشکلی پیش اومده، دلیلش حضور احمقانه ی پر سر و صدا ترین خرابکار روی زمین توی خونه ی کوچیکش بود.

با حرص چاقوی مجسمه سازیش رو روی میز کوبید. اهمیتی نمیداد اگه چاقوش رو خراب کنه، وضع روانش واقعا نگران کننده شده بود.

-خدایا، تو چه مرگته؟ حداقل باهاش بلند بلند نخون!

-بیخیال اقای کیم، با من بخون...."روز های تنهاییم تموم شده، دارم میرم خونه، عشقم برام یه نامه نوشته "

با عصبانیت دستش رو روی سرش کشید. میدونست چرا اینکارو میکرد، اون داشت باهاش لجبازی میکرد، اون پسر اعصاب خرد داشت توی خونه ی خودش باهاش لجبازی میکرد.

تهیونگ – تا کی میخوای ادامه بدی؟

جونگ کوک همونطور که میرقصید جلو اومد، البته که احمقانه میرقصید چون کف پاش هنوز زخمی بود و به خاطرش کمی لنگ میزد.

کوک- به چی؟ رقصیدن؟ خوندن؟ گوش دادن؟

-نه رفتن روی اعصاب من... خدایا حداقل به فکر خودت باش!

-من خوبم اقای کیمممم.... بخون باهام... "برام یه نامه نوشت و گفت که نمیتونه دیگه بدون من زندگی کنه"

با عصبانیت به طرف دستگاه موسیقی رفت و بالاخره خاموشش کرد.

جونگ کوک غر زد: نمیذاری بیام تو اتاقت، به قولتم عمل نمیکنی، حداقل بذار اهنگ گوش بدم!

به طرفش برگشت و با تهدید گفت: فکرشم نکن

-پیرمرد اعصاب خرد کن

همونطور لنگون به طرف کاناپه رفت و دراز کشید.

تهیونگ هم به اتاقش برگشت و در حالی که با ارامش لبخند میزد، چاقو رو برداشت و سر کارش برگشت.

هنوز یک دقیقه هم نگذشته بود که تهیونگ فهمید اینبار تمرکزش رو بیشتر از قبل از دست داده، چهره ی غمگین و اویزون جونگ کوک وقتی به طرف کاناپه میرفت، حواسش رو پرت میکرد.

با نامیدی چاقو رو روی میز گذاشت، نه اون روز، روز تهیونگ نبود. صدا زد:

-جونگ کوک، پاشو بیا

هنوز دو ثانیه نگذشته بود که پسرک دندون خرگوشی جلوش ظاهر شد.

-چیه؟ قبول میکنی؟

-چیو؟

-نمیدونم، همه چیو؟

تهیونگ خندید و با تاسف سری تکون داد: بشین اونجا نقاشی که میخواستی رو ازت بکشم

به چهار پایه ای اشاره کرد که دیروز از انباری اورده بود.

جونگ کوک با خوشحالی پرید که باعث شد زخم کف پاش عمیقا درد بگیره جوری که صدای اخش بلند شد.

Mi Casa _  Chanbaek   -  VkookTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang