part°•4

1K 136 85
                                    

( یک ماه بعد )

Writer's pov :

بعد از اون مصاحبه و کنفرانس،ویکوک مجبور شدن نقش بازی کنن که کاپل هستن .البته اگه بشه رضایت دو نفر رو نادیده گرفت میشه اسمشو اجبار گذاشت . این یه ماه ویکوک باهم به قرار ميرفتن و مومنت میدادن.شاید بنظر شما مومنتاشون مصنوعی بیاد اما دو طرف ته دلشون این مومنتارو میخواستن.توی این مدت هم کوک به دعوت تهیونگ به کنسرتش رفته بود و هم تهیونگ به گالری کوک اومد.اون دو همدیگه رو تحسین میکردن و با اینکه میدونستن بعد یمدت که اوضاع رو به راه شد میتونن از هم جدا شن ولی هر دو ازین رابطه لذت میبردن و میدونستن نمیتون تمومش کن . بعد از دو هفته با هم زندگی کردن اونا واقعا بهم علاقه پیدا کرده بودن و این تهیونگ بود که نتونست تحمل کنه و به کوک اعتراف کرد و اون با کمال میل جواب مثبت داد.اونا زوج زیبایی هستن..کنار هم کامل میشن.کیه که دلش خوشبختی اون دوتا عاشق رو نخواد ؟ جز یه مشت حسود که دوست دارن به همه چی هیت بدن ؟ میشه اونارو آدم حساب کرد ؟ جواب یه نه قاطعه پس من صراحتا میتونم بگم آدمی نیست که از خوشبختی این کاپل معروف و عاشق ناراضی باشه .

Taehyung's pov:

_جونگی..بیبی..کوکی..بانی..هانی..عزیزم..جونگ کوک..جونگو ..کوکو ..جنون..جئونی..بیبی بوی..عشقم

خسته از سرکار به خونه برگشتم و طبق عادت بصورت آهنگین جونگ‌کوک رو صدا میکردم تا برسم به اتاق مشترکمون . همزمان با لفظ آخر در اتاقمونو باز کردم.با صحنه ای که دیدم دستام شل شد و پالتوم که دستم بود به زمین افتاد .

_کوک ؟ عزیزم ؟ جر ..جریان چیه بیب ؟

سرشو پایین انداخت و با لپای سرخ شدش جواب داد :

+ سلام..من..متاسفم..آنتونی گفت اگر میخوام که رابطمون ادامه پیدا کنه و سرد نشی اینکارا لازمه

لبخندی زدم و سمتش رفتم .نمیتونستم خودمو کنترل کنم.زیادی دل فریب شده بود.در حالیکه بالا سرش وایساده بودم سرشو به آغوش گرفتم . آنتونی اشتباه میکنه..اینکارا هم لازمه اما اگه انجامش ندیم مسئله ای برا من نداره..چون انقدر دوستت دارم که حتی اگه سکس هم نداشته باشیم و فقط کنارم باشی برام کافیه.اما تو واقعا عالی شدی..منظورم اینه که..آره سکسی شدی..ینی بودی اما بیشتر شدی

+ منم دوست دارم تهیونگ..و مرسی بابت درکت..واقعا بنظرت سک..سکسی شدم ؟

بعد حرفش لبشو با خجالت گاز گرفت .لبامو به مال اون رسوندم و با زبونم لبشو از زیر دندونش بیرون آوردم. بوسه صافت و عمیقی رو شروع کردم .همراهی های هرچند ناشیانه کوک دلمو گرم میکرد.من واقعا عاشق همه چیز این پسرم .

بعد اتمام بوسه با لحن خبیثی گفتم :

_خرگوشکم ؟ حالا که این لباسارو پوشیدی میخوای انجامش بدیم ؟

•°V is for Violinist°•Where stories live. Discover now