Part⁰⁴

5.8K 1.3K 399
                                    

با خستگی چنگی به دسته ی کیفش زد و سوار اتوبوس شد تا به کتابخونه بره.
امروز تو کتابخونه شیفت داشت و تا ساعت ۹ شب نمیتونست به خونه برگرده.
موبایلش رو از جیبش درآورد تا سری به فضای مجازیش بزنه..از صبح وقت نکرده بود که چکشون کنه.

به صفحه ی چتش با جیمین رفت تا ببینه کجاست، اما با دیدن چندتا پیام جدید که برای دیشب بود، ابروهاش رو بالا انداخت و روی اسمش ضربه زد تا صفحه ی چتش باز بشه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


به صفحه ی چتش با جیمین رفت تا ببینه کجاست، اما با دیدن چندتا پیام جدید که برای دیشب بود، ابروهاش رو بالا انداخت و روی اسمش ضربه زد تا صفحه ی چتش باز بشه.
تو اون چندتا پیام جیمین فاز افسرده ها رو به خودش گرفته بود و اسکرینی از توییت جانگ هوسوک براش فرستاده بود. انگار جانگ هوسوک تولد پارتنرش رو تبریک گفته بود حالا جیمین فهمیده بود که کراشش کسی رو برای خودش داره.
خب.. این خوب نبود.

با رسیدن به ایستگاه مورد نظر موبایلش رو تو جیبش گذاشت و سریع بلند شد و از بین آدم هایی که معلوم نبود آخرین بار کی حموم رفته بودن که اینطور بوی عرق میدادن رد شد، و با رسیدن به در اتوبوس تقریبا ازش بیرون‌پرید.

با غرغر چروک لباسش رو صاف کرد:
+خاک توسرت کیم تهیونگ که یه گواهینامه هم نمیتونی بگیری. آخه رانندگی هم ترس داره؟! باید به فکری به حال این فوبیام بکنم!

.
.
.
.
به پشتی صندلیش تکیه داد و به کتابخونه ی خلوت نگاه کرد، خمیازه ای کشید و موبایلش رو از روی میز برداشت.

 به پشتی صندلیش تکیه داد و به کتابخونه ی خلوت نگاه کرد، خمیازه ای کشید و موبایلش رو از روی میز برداشت

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
𝘍𝘶𝘤𝘬𝘪𝘯𝘨 𝘑𝘬[αυ]✔Where stories live. Discover now