24 (jin)

11 3 0
                                    

سمت جیمین دوییدیم که شوگا روی دوتا دستاش بلندش کرد و سمت در خروجی دویید .

ماهم پشتش میرفتیم .

ناخوداگاه نگرانش بودم دست خودم نبود .

با پام روی زمین ضرب گرفته بودم که جیهوپ دستشو روی پام گذاشت .

بهش نگاه کردم ولی سریع نگاهمو ازش دزدیدم چون میدونستم اگه یکم بیشتر بهش نگاه کنم حتما گریه میکنم .

-دوسش داری؟

به هوپ نگا کردم .

-نه ...

بعدم رومو برگردوندم ...

شوگا اومد سمتمون و گفت که جیمین حالش خوبه الان میاد که باهم بریم .

بلند شدم و رفتم سمت بخش . پرستارا کمکش میکردن پاشه .

نگاهی بهم نمیکرد .

لیهان دویید سمتشو زیر بازوشو گرفت .

چشم غره ای رفتمو سمت در خروجی رفتم و برون توجه به هوپ رفتم بیرون .

هم به جیمین محل نمیدادم هم وقتی بهم توجه نمیکرد اعصابم خورد میشد .

رفتم بار روبه روی بیمارستان .

نمیدونم چرا ولی شروع کردم به نوشیدنو انقدری ادامه دادم که دیگه نمیتونستم هیچی بفهمم .

یه مردی بهم نزدیک شد و دستشو روی شونم گذاشت .

به کفشاش نگاه کردم .مدلش خیلی بالا و شیک بود .

برگشتم سمتش ...

-جین ...

-اوه اش ... فک نمیکردم اینجا ببینمت ...

سری تکون دادم . کنارم نشست .

-تنهایی ؟

سری تکون دادم .

براش یه لیوان ریختن و یسره خوردش .

-میخوام بیاید یه مدت پیش من ...

-چی ...

-یه ویلای کوچیک دارم ... تقریبا حومه شهره ...

-ولی ما چیزی تا برگشتنمون به کره نمونده ... منتظرمونن ...

-اش خودتم خوب میدونی کسی منتظرت نیست ... من زندگیتو میدونم ...

-از کجا ؟

یادت نرفته که برادر نامجونم ...

سرمو تکون دادم . نامجون گفته بود .

-ولی فکر میکردم هویت ما محفوظه ...

جین خندید .

-نه برای کسی که خودش این دارودسته رو راه انداخته ... هوم ؟

با تعجب نگاش کردم ... امکان نداشت .

-چی ازم میخوای ؟

-نامجونو راضی کن تا بیاید .

Club HouseWhere stories live. Discover now