whats your name⁉️

982 65 5
                                    

۱۲ شب
'تهیونگ'

ساعت از ۱۲ گذشته بود.....هوا تاریک و سرد بود....تهیونگ با قدمای آرومی توی محوطه هتل قدم میزد...دستاشو همونطوری که توی جیبای کت قرمز رنگش کرده بود به آسمون نگاه میکرد.....داشت دور آخرشو برای قدم زدن توی حیاط هتل انجام می‌داد که....با گیر کردن پاش به سنگ داخل چمنای حیاط نزدیک بود روی زمین بیفته که با محکم گرفته شدن بازوش بلافاصله خودشو کنترل کرد و با خم شدنش از کسیکه بهش کمک کرده احترام گذاشت و به سمت در هتل قدم زد.....تمام مدت منتظر بود که به عنوان مترجم استخدام شه ولی از قرار معلوم هنوز هم باید صبر میکرد......داشت همه جاهای هتل رو نگاه می‌کرد که به یه در نیمه باز برخورد کرد......خاست داخل شه که با صدای آرومی که به گوشش خورد
کنجکاو شد که به حرفاشون گوش بده....همونطوری که خودشو به در تکیه داده بود......اینقدر غرق اون حرفا شده بود که متوجه فردی که پشت سرش ایستاده بود نشد.....با صدای صاف کردن محکم گلوی فرد با ترس
سرشو سریع برگردوند

+اِهممم

_(تهیونگ که داشت سعی میکرد خودشو کاملن خونسرد نشون بده ولی از وقتیکه با مرد چشم تو چشم شده بود زبونش بند اومده بود)
من فقد داشتم رد میشدم که....اممم

+خب رد میشدی و بعدش کنجکاو شدی که به حرفایی که بهت مربوط نیس گوش کنی.....(درحالیکه به تهیونگ نزدیک میشد یه دستشو زیر چونه تهیونگ گرفت و صورتشو بالاآورد و بعد تو چشماش زل زد و لب زد).....درسته؟!

-(تهیونگ با صدا آب دهنشو قورت داد و لب زد)

نه....نه....من جاسوس یا از این چرتو پرتا نیستم من اومدم که اینجا فقد....

+زیرخاب بقیه شی؟!

-(تهیونگ با حرفی که از دهن مرد مقابل شنیده بود عرق سردی کرد بلافاصله با صدای بلندی لب زد)

چرا چرت میگی؟!؟!؟؟؟؟چی باعث شده این فکر حال بهم زن به سرت بزنه هان!!!!!!

+(جونگکوک با گذاشتن انگشت اشارش روی لبای قرمز تهیونگ و با آروم حرکت دادن انگشتش لب زد)

ولی ظاهرت اینو نشون نمیده.....بنظر میاد که برای چیز دیگه یی توی هتل پَرسه میزنی......اونم این موقع شب......شاید یه چیزی مث مشتری نه؟!

-(تهیونگ با محکم پس زدن مرد مقابلش اونو چند قدم به عقب هول داده و سریع قدم زد.....داشت قدماشو تندتر میکرد که با صدایی که از پشت سرش شنید سریع سرشو بگردوند......)

توی اون اتاق دوتا از کسایی که به جونگکوک خیانت کرده بودن بلافاصله بعد از اینکه تهیونگ داشت اونجارو ترک میکرد مث اینکه اونا تموم مدت این حرفارو شنیده باشن از اتاق بیرون اومدن و درست پشت سر جونگکوک ایستاده بودن......یکیشون چاغوی تیزی دستش گرفته بود و داشت به جونگکوک نزدیک میشد که با دادی که تهیونگ از روی ناخودآگاهش زد(پشت سرتنتتت!!؟!؟) باعث شد جونگکوک سریع به پشت سرش نگاه کنه و جا خالی بده.......با اینکه تهیونگ بهش برای حواس پرتیش کمک کرده بود با اینحال روی صورت جونگکوک زخم بزرگی افتاده بود.....وقتی درگیری جونگکوک تموم شد.....بدنش به شدت خسته شده بود.....و از روی گونش دائم داشت خون میومد....تهیونگ با اینکه از حرفایی که جونگکوک بهش زده بود دلخور بود ولی قلبش به درد اومد و آروم به سمت جونگکوک قدم برداشت و با صدای آرومی لب زد

-میتونم کمکت کنم؟!

+(جونگکوک بعد از حرف تهیونگ با دست زدن به زخم روی صورتش آه کوتاهی کشید و لب زد)

چیز مهمی نیس

-ولی صورتت زخمش عمیقه

(تهیونگ با قدمایی شمرده شمرده سمت جونگکوک قدم برداشت و با درآوردن پارچه یی سفید از توی جیبش......اونو آروم روی صورت جونگکوک گذاشت و با صدای آرومی لب زد)

الان بهتری؟!

+(جونگکوک بدون اینکه حرفی بزنه با گذاشتن دوتا دستاش دو طرف پهلو تهیونگ اونو از روی زمین بلند کرد و روی میز پشت سرش نشوند و با نزدیک کردن صورتش سمت تهیونگ لب زد)

اسمت چیه؟!

-*-*-*--*-*-*--*-*-*-*--*-*-*-*--*-*-*-*--*--*-*-
🖤🤍🦭🤍🖤
بلاخره من برگشتم......عیدتون مبارک باشه‌
بهترینام🥲❤
این یه پارت خیلی کوتاهه که‌ اگه از شروعش خوشتون اومده براتون بقیشم آپ کنم پس ووت و نظر‌ مث همیشه فراموش نشه💜❤💜❤

𝗧𝗮𝗲𝗸𝗼𝗼𝗸 𝗢𝗻𝗲𝗦𝗵𝗼𝘁 Where stories live. Discover now