📎بخش دوم؛

139 63 14
                                    

مردی که جلوی من قرار داشت هم فرمش رو پر کرد و نوبت به من بدبخت رسید .
آب دهنم رو قورت دادم و قدمی به جلو برداشتم . پشت میز نسبتاً بزرگ آهنی،
مرد کت و شلوار پوش جوانی نشسته بود . نهایتا ۲۹ یا ۳۰ سال بهش می خورد .
کت و شلوار سرمه ای پوشیده بود با کراوات . فهمیدم مسئول استخدامه. حقیقتاً استایل رسمی اون مرد با مکانی که توش قرار داشتیم یعنی ساختمون نیمه کاره ی کارخونه و تاریکی شب و سکوت اطراف، در تضاد بود.
جلوی میز رفتم ، سرم رو کمی خم کردم و منتظر سوالات شدم.
+ سلام.

× سلام . اسم ؟

+ بیون بکهیون .

× سن و تاریخ تولد؟

+ ۲۲سالمه . متولد ده مارس ۱۹۹۹ ام.

ربات وار سوالاتو می پرسید و منتظر جواب میموند . بدون حس حرف میزد و واقعا شک کرده بودم رباته یا انسان‌‌. لعنتی یه ذره لبخند یا حتی اخم هم نمیکرد. پوکر فیس و مصنوعی بود . سوالات مربوط به محل زندگی، شماره تلفن و آدرس رو هم پرسید و کم کم رسید به سوالات آخر صفحه .. بالاخره داشت تموم میشد.
× رشته و‌مدرک تحصیلی؟

+ دانشگاه نمیرم. تا آخر دبیرستان خوندم رشتمم،..

× کافیه! مهارت خاصی که بلدی یا فکر میکنی توش خوبی؟
لعنتی حتی نزاشت رشتهٔ دبیرستانمو بگم . انگار که عجله داشته باشه مدام به ساعت مچی برندش نگاه میکرد و با خودکار مشکی تو دستش هر چی میگفتم رو سریع یادداشت میکرد.
چه مهارتی داشتم بگم آخه؟ گیمر بودنم چه سودی داشت واسه کار کردن تو کارخونه ؟ تصمیم گرفتم با صداقت حرف بزنم.

+ راستش تو کارای کلی خوبم.مثل نظافت و تعمیر وسایل و این حرفا.. هوشمم تو یادگیری مهارتا خوبه . اصولاً خوب یاد میگیرم .

واقعا هم با صداقت حرف می‌زدم فقط گشادیم میومد تو خونه این کارارو انجام بدم.یعنی حقیقتش انگیزه ای برای زندگی کردن تو خونمون وجود نداشت که من بخوام تکونی به خودم بدم و کار جدید و جذابی بکنم .

مرد پوکرفیس ، امضایی پایین فرم زد و کاغذ رو سمت من چرخوند .
× اینجارو امضا بزن .
جایی که با انگشت اشاره ش نشون میداد رو امضا زدم .

کارگر : بیون بکهیون .
مهر زد و کاغذ رو دستم داد :
"استخدام شده !"

× میتونی وارد کارخونه شی .سه متر جلو تر همکارم نشسته فرمت رو به اونم نشون بده و تو سالن انتظار کارگرا منتظر بمون .

سرمو تکون دادمو کاغذ فرم رو ازش گرفتم .

+ منتظر شما؟

× آره باید بیام یه سری چیزا رو توضیح بدم و هر چیزی که مربوط به اینجاست رو بگم.

کمی از میز فاصله گرفتم و سمت جایی که با دستش نشون داده بود رفتم.
در مشکی بزرگ آهنی جلوم قرار داشت .
درو باز کردم رسما وارد کارخونه شدم .
چند قدم جلو رفتم و با دیدن تابلوی کوچیکی که نشانگر سالن انتظار کارگرا بود ، وارد سالن شدم و دیدم چندین صندلی پلاستیکی مرتب کنار هم گذاشته شدن و حدود ده دوازده نفر هم روی صندلیا نشسته بودن. یه مرد کت و شلوار پوش جدیدی هم بود که چهره ی به نسبت آرومتر و مهربونتری داشت .
فهمیدم همکار همون پوکر فیس ست.
رفتم جلوش و با کمی لبخند سلام دادم و فرمم رو بهش تحویل دادم . برخلاف انتظارم اونم بدون حس و ‌کمی ربات‌وار رفتار کرد .
روی یکی از صندلیا نشستم و‌ گیج و‌تنها به کفشام نگاه میکردم . حدود ده دقیقه گذشت تا تمام صندلیا پر شدن . یه نگاه کلی انداختم به آدماش..کسایی که برای استخدام اومده بودن با هم کم و ‌بیش حرف میزدن .. دو سه نفر برادر و رفیق بودن و فقط خودم مثل اینکه غریب و تنها بودم.
از سمت دیوارای سالن انتظار بوی رنگ میومد و نفس کشیدنو سخت میکرد. سخت نبود فهمیدن اینکه تازه این سالن رو راه انداختن..
اون کت شلواری پوکر فیسه با یه لبخند
ژکوند واری وارد سالن انتظار شد و کنار همکارش ایستاد . دو مرد کت شلواری و شیک‌پوش که جوری ژست گرفته بودن انگار فرد خاصین..
بی حس بهشون چشم دوختم تااینکه پوکر فیسه دستاشو بهم کوبید و توجه همه رو سمت خودش جمع کرد .
× خب خب همگی حواستون به من باشه.
اول از همه خودم رو معرفی میکنم. اوه سهون هستم مدیر برنامه ی آقای کیم جونمیون که کافیه یه سرچ ساده بزنین تا ببینین چقدر ایشون بزرگ و معروفن . این کارخونه دومین شعبه ی کارخونه پارچه بافی ایشون هست. شعبه ی اولش رو سال پیش تو اینچئون راه انداختن و همون طور که میدونین جز ٕ بهترین کارخونه هاست. آقای کیم اواخرسال گذشته شعبه ی دوم اون کارخونه رو توی سئول تأسیس کردن و قرار بود طی چند ماه این کارخونه ساخته بشه و فعالیت کنه اما متاسفانه یه سری مشکلات کاری و شخصی برای ایشون پیش اومد و طی ساخت و ساز کارخونه چندین مانع ایجاد شد .
در حال حاضر ایشون بخاطر شرایط درمان بیماری دخترشون در آمریکا هستن و قراره تا یک‌ماه آینده به کشور برگردن و فعالیت کارخونه‌شون رو رسما شروع کنن. به شما هم با توجه به این که مطمئنم بدجور نیازمند به حقوق خوب هستین، باید بهتون بگم که خیالتون راحت چون حقوق خوبی قراره گیرتون بیاد.

~The FactoryWhere stories live. Discover now