بعد از اینکه درسالن بست تهیونگ رو کوبید به در و دستاشو بالای سرش با یه دست قفل کرد روی صورتش خم شد و نفسشا رو اروم روی گردن تهیونگ رها کرد
_سرکش شدی بیبی اسپنکا کافی نبودن؟ هوممم؟ جوابم بده دوست داری با شلاق بدنت خط بندازم؟ دوست داریییی؟
تهیونگ؟ تهیونگ میترسید مث سگ از جئون جونگکوک میترسید ولی سعی میکرد خودش نترس و تخس نشون بده ولی درمقابل جونگکوک تهیونگ هیچ زوری نداشت
جیمین هیونگش کجا بود؟ (بنده خدا نمیدونه با هوسوک و یونگی از دانشگاه جیم شدن تهیونگم یادشون رفته💀)
+اذیتم نکن لطفا
تهیونگ با چشای اشکی و صدای اروم گفت_اوه بیب ترسیدی فاک بیبی از ددی نترس ددی خیلی دوست داره ولی سعی کن عصبیم نکنی فهمیدی؟
+اره....
_خوبه حالا بیا از اینجا بریم بیرون میخوام ببرمت یجای خفن+ولی کلاسامون هنوز تموم نشده
_کی اهمیت میده؟
جونگکوک تهیونگ رو انداخت رو کولش و یه اسپنک محکم به باسنش زد
+حالا بهتر شد بریم
لطفا انگشتت رو روی این ستاره بزن و اونو حامله کن
👇🏻
![](https://img.wattpad.com/cover/293602652-288-k707932.jpg)
YOU ARE READING
You are Crazy!! no i'm daddy
Romance• تو دیوونه ای!؟ نه من ددی ام • جونگکوک پسر سال بالایی منحرفی که سرگرمی هاش اذیت کردی پسرای خوشگل و بیبی بویه و همه ازش میترسن و تهیونگ پسری که سال اول دانشگاهه که بخاطر گی بودنش از خانوادش ترد شده و با برادر بزرگترش زندگی میکنه...