Love Jimin and Yungi🍓

457 82 2
                                    

سر میز شام بودن و کوک وسط جیمین و یونگی نشسته بود و داشت با لذت پاستاش رو میخورد.تهیونگ کمی قبل غذای رو تموم کرده بود و رفته بود توی اتاقش تا برای دانشگاه فرداش درس بخونه.
جیمین نیم نگاهی به یونگی کرد و متوجه حال گرفتش شد.باید بعدا باهاش حرف میزد.
کوک که ذوق نقاشی کشیدن با تهیونگ رو داشت سریع خورد و از جاش بلند شد:هوووم خانم کیم مسی خیلی خومژه بود^^پاشتا دوشت دالم^•^
با کیوتی خندید که باعث شد چشمای خانم کیم بیشتر از قبل اکلیل بارون بشه: واقعاً؟!خواهش میکنم عزیزم نوش جونت!میتونی بیشتر اینجا بیای تا برات پاستا ها و شیرینی ها و چیزای دیگه درست کنم!
کوک با ذوق دست زد.خانم کیم رو به یونگی کرد:اوه آقای مین میشه جونگ کوک رو بیشتر اینجا بیارید،منو شوهرم دیگه خوب سنی ازمون گذشته و بیشتر خونه ایم حوصلمون سر می‌ره اما با وجود کوک سرگرم میشیم و کلی بهمون خوش میگذره و اینجوری دیگه شما هم نیازی نیست نگران کوک باشید و میتونید با خیال راحت برید سرکار و به کاراتون برسید!
یونگی که توی شرایط سخت و معذب کننده ای قرار گرفته بود خنده فیکی کرد و به جیمین نگاه کرد تا کمکش کنه.جیمین که از پیشنهاد خانم کیم خوشش اومده بود رو به یونگی با لحن مهربون و سرحالی گفت:نظر خوبیه خانم کیم چراکه نه میتونیم دو روز تعطیل شنبه و یکشنبه بیاریمش!مگه نه یونگی؟!
با لحن متقاعد کننده ای گفت که دیگه جای بحثی برای یونگی نذاشت.اما اون نمی‌خواست کوک توی این جمع غریبه و مخصوصاً تهیونگ باشه تازه  ممکن بود بهش حمله دست بده و این یونگی رو خیلی نگران میکرد.
آهی کشید و موافقت کرد:آره باشه خیلی هم خوب میشه!
لبخند فیک دیگه ای زد و از جاش بلند شد:دیر وقت شده دیگه آقای کیم ما مزاحم نمیشیم! شب خوبی داشته باشید فردا شرکت می‌بینمتون.
همگی ازجاشون بلند شدن و به بدرقه اون ها رفتن.
کوک به ترتیب آقای کیم و خانم کیم رو بغل کرد و دویید سمت یونگی و دستش رو گرفت.
بعد از دست تکون دادن برای هم سوار ماشین شدم و به سمت خونه رفتن.کوک توی ماشین خواب رفته بود و روی صندلی پشت دراز کشیده بود و خودشو مثل همیشه جنین وار جمع کرده بود.جیمین با خستگی خمیازه کشید و دستش رو روی دشت یونگی گذاشت و باعث شد یونگی لبخندی بزنه و دستش رو بگیره.
وارد حیاط خونه شدن و بعد از پارک کردن ماشین جیمین پیاده شد و کوک رو بغل کرد:هنوز هم مثل قبلاً سبکه مثل پر!
یونگی موافقت کرد و بوسه ای روی سر کوک گذاشت:آره خیلی کوچولوعه حتی از توهم کوچیک تر!
با شیطنت اضافه کرد و با خنده از جیمین که داشت با صدای آرومی تهدیدش میکرد دور شد.
کوک رو روی تخت گذاشت و پتو رو روش کشید و بوسه ای روی پیشونی کوک گذاشت:شبت بخیر ماه کوچولو!
کوکی هومی کشید و خودشو زیر پتو جمع کرد.جیمین به شیرین بودنش خندید و از اتاق خارج شد.
#روز بعد#
واااااااااااااااااااااااویلااااااااااااااااااااااااااا!!!
با جیغی که جیمین کشید کوک با وحشت به لباس یونگی چنگ زد و بهش چسبید.
یونگی کوک رو آروم کرد به سرعت به طرف آشپز خونه دوید:چی شده جیمین؟!
با دیدن جیمین بین دود سیاه تقریباً متوجه شد چیزی رو سوزونده.
جیمین از آشپز خونه بیرون اومد و با ناراحتی به کلوچه های سوخته نگاه کرد:یونگییییی ببین کلوچه هام سوختنننن:(
یونگی به لبای آویزون جیمین نگاه کرد،خم شد و بوسه سریعی روی لباش گذاشت.
جیمین اول با شک چندبار پلک زد و بعد با لبخند گفت:هی این برای چی بود؟!
یونگی بیخیال وارد آشپزخونه پر دود شد:مگه برای بوسیدن عشقم باید دلیل داشته باشم؟!دلیلی بهتر و محکم تر از اینکه عاشقتم میخوای؟!
جیمین با سرخوشی خنده ای کرد:نه نه نه!فقط یکم شکه شدم سریع بوسیدی اول متوجه نشدم.
یونگی سریع چرخی زد و با دستاش کمر جیمین رو گرفت و به خودش چسبوند،صورتش رو نزدیک صورت جیمین کرد:هوممم پس میخوای آروم ببوسمت تا بفهمی؟من که مشکلی ندارم!
جیمین دستاش رو دور گردنش یونگی انداخلذو بیشتر بهش نزدیک شد:آره میخوام آروم ببوسیم!
بلافاصله لباش رو روی لبای یونگی گذاشت و شروع کرد به بوسیدن.یونگی هومی کشید و کنترل بوسه رو به دست گرفت.
اونقدر درگیر بوسه بودن که متوجه نصف کله کوک نشدن که داره لیواشکی از پشت دیوار داره دیدشون میزنم و ازشون عکس میگیره!
کوک خنده کوچیک و بیصدایی کرد و به طرف اتاق دوید.
گوشی رو کناری گذاشت و خودشو روی تخت انداخت و محکم یوکی رو بغل کرد:یوکیییییی^^ یونی هیون و جیمینی هیون خیلی همدیده لو دوش دالنننننن این خیییییییلی تیوته!
با حالت بانمک و گشادی گفت و صورتش رو به بدن نرم و پشمالوی خرگوش تپلی و دوستداشتنیش مالید.
خشماش کم کم خمار شد و آروم چشماش رو بست.یه خواب بعد از ظهر بد نبود نه؟!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سلاااااااااااااااااااااااام عشقاااااااام اینم از پارت دوم!
خوووووووب چطوری بود؟!
قول داده بودم هروقت پارت او کردم دوتا دوتا آپ کنم
دوتا پارت بعدی سعی میکنم طولانی باشه!
قرارع یه سورپرایز داشته باشم براتون!
منتظر پارت بعدی باشییییییییییییید🍓

My sweet strawebrry🍓Where stories live. Discover now