Part 20

448 76 23
                                    

جیسونگ برای بار آخر سعی کرد با چان حرف بزنه، ولی اون جواب نمی‌داد.
مطمئن نبود می‌خواد اینکار رو بکنه، ولی مجبور بود. دو روز کامل هیچ اثری از چان نبود، باید به خرچنگ گزارش می‌داد. استرس داشت. باید انجامش می‌داد؛ به‌خاطر بهترین رفیقش، باید در خواست می‌کرد وارد گرگ بشه!

ضربه‌ای به در زد.

_بفرمایید.

صدای زخمی و مردونه‌اش رو شنید و وارد شد.

_اینجا رو! بی‌نهایت یاد گرفته در بزنه، این یه شاهکاره.

_سرهنگ لاک وود... من می‌خوام وارد گرگ بشم.

_چی؟ این خطرناکه هان، خودت رو توی دردسر ننداز.

_چهل و دو.

_چی؟

_چهل و دو ساعته که هیچ خبری از چان ندارم.

_امکان نداره! می‌فهمی چی میگی؟!

_مامورهای قبلی، ارتباطشون با هکرهاشون قطع شد و بعد جنازه‌هاشون پیدا شد. نمی‌خوام آدم بعدی‌ای که توی سردخونه می‌بینم چان باشه.

_کریستینا ما رو می‌کشه. من تیم ویژه رو خبر می‌کنم، باید به اونجا حمله کنیم!

_نه، شاید یه مشکل فنی باشه. آخرین بار که باهاش حرف زدم همه چیز خوب بود.

_نمی‌تونم ریسک کنم.

_اگه اشتباه کنیم، توی دردسر میفتیم و گرگ از دستمون فرار می‌کنه. این‌طوری دیگه نمی‌تونیم ماموری سراغشون بفرستیم.

خرچنگ کمی فکر کرد و از جاش بلند شد و طول اتاق رو طی کرد.

لاک وود: خب... از تام و فردریک می‌خوام کمکمون کنن، اون‌ها رو می‌فرستم اونجا.

جیسونگ کلافه نگاهش کرد.

_پیدا کردن یه راه برای ورود اون‌ها خیلی سخته.

_پس تو چه‌جوری می‌خوای بری؟

_یه راه دارم، فقط مجوزش رو می‌خوام.

_کریستینا نباید این رو بدونه باشه؟ ازت گزارش می‌خوام هان. اگه توی دردسر افتادی، فقط خبر بده تا نیروهای ویژه رو بفرستم.

_ممنونم.

سرهنگ: چی نیاز داری؟

_یه خونه یا گاراژ توی پایین شهر برام جور کن فقط.
.
.
.
.
چان از کنار اتاق چانگبین رد می‌شد که مچ دستش گرفته شد و سمت در کشیده شد.

چانگبین دوست پسرش رو داخل اتاق کشید، در رو پشت سرش بست و لبش رو محکم بوسید.

چان خودش رو عقب کشید.

_یکی خیلی خوش حاله.

_اوه... من فقط به توی لعنتی وابسته شدم.

𝑻𝒉𝒊𝒔 𝑴𝒂𝒏 𝑫𝒊𝒆𝒔 𝑻𝒐𝒏𝒊𝒈𝒉𝒕 Where stories live. Discover now