bro or boy friend part 12 and 13

638 71 6
                                    

چان مردد زمزمه کرد .
+ اینارو...کِی بهت گفت؟
_ حدودا چند ماه پیش‌ . خودمم تازه متوجه شدم چقدر در حق لوهان نامردی شده . اون فقط یه سو تفاهم بود و لوهان قربانیش . هیونگ منطقی باش...به اون می خوره که بر علیه تو کاری انجام بده؟ شما دو تا از دبیرستان با هم دوستین خیلی قبل از اینکه من تو رو ببینم . فکر نکنم بتونم حالی که اون موقع داشت رو درک کنم .
جونگین متوجه این شد که چان توی فکر رفته . ترجیح داد دیگه چیزی نگه ‌. اون چیزایی که باید می گفت رو گفته بود و نتیجه گیری رو باید به خود چانیول می سپرد ‌.
فقط آرزو می کرد که چان از خر شیطون پایین بیاد و دست از قضاوت های بیخودی برداره .
چونگین از جاش بلند شد و بعد از زدن ضربه ی کوچیکی با دستش به شونه ی چانیول اتاق رو ترک کرد .
با صدای بسته شدن در چانیول نفسش رو بیرون داد و اهی کشید . به حرف کی باید گوش می داد ؟ کی رو باید مقصر این دوسال بد بختیش می دونست ؟

_ بک...
+ سهون امروز همش داری رو مخ من راه می ری . یا درست بگو چه مرگته یا دیگه انقدر در گوشم وز وز نکن .
بکهیون تا جایی که می تونست اروم حرف می زد . چون به خاطر خدا‌‌...نمی خواست به خاطر دوستش که معلوم نبود دقیقا چشه از سالن مطالعات پرت شه بیرون ‌.
_ فقط خدا می دونه چقدر حالم خوبه . اون قدری که حتی تو ام نمی تونی خرابش کنی ‌.
بکهیون دهن کجی کرد و بعد از یه چشم غره ی حسابی سرشو دوباره توی کتابش برگردوند .
_ اون خیلی جذاب بود .
با چشم های درشت شده به دوستش نگاه کرد که انگار توی آسمونا گیر کرده بود .
+ کی رو می گی؟
_ دوستت .
دوستش؟ کدوم دوستش؟
+ کدوم دوستم؟
_ اونی ‌که دیروز اونجا بود .
+ لوهان هیونگ؟
بدون اینکه حواسش به اطراف باشه بلند داد زد که باعث شد سر های زیادی به سمتشون بچرخه . سهون با چهره ای شرمنده با حرکت سر عذرخواهی کرد .
_ هیس....چرا داد می زنی؟
+ جواب منو بده . رو هیونگ من کراش زدی؟
_ لوهان همونیه که چشم های آهویی داشت...خیلی کوچولو و تو بغلی به نظر می رسید و صورت سفید و لب های صورتیش حسابی تو چشم بود؟
بک لب هاشو با غیز جمع کرد .
+ اره . چقدر هیز . توی چند دقیقه اینجوری انالیزش کردی؟
_ خب خوبه ‌. ولی منظورم اون نبود .
بک با صورت بی حالتی بهش نگاه کرد . نفس عمیقی کشید و سرش رو چند بار تکون داد .
+ خیلی خب شانس آوردی . من بمیرمم اجازه نمی دم هیونگ دوست داشتنیم بیفته دست تویی که...
چند ثانیه مکث کرد تا کلمه ی مناسبی پیدا کنه .
_ تویی که چی؟
+ تویی که نمیشه حتی مورچه بدی بهت تا نگه داری .
_ یااا...اصلا کی رو لوهان تو چشم داشت.
+ مگه لوهان من چشه؟
_ بک بس کن چرا سر همچین چیزی داری بحث می کنی؟
+ از خداتم باشه .
_ خیلی خب .
سهون چشم هاشو روی هم گذاشت .
_ ولی من منظورم اون یکی پسره بود .
+ جونگین ؟
_ اره .
+ خب؟
_ خب چی؟
+ آه بیخیال پسر . کل دخترای سئول روش کراشن. درسته که کارش خیلی خوبه ها...ولی بعضی از کسایی که میان نمایشگاهش فقط برای اینه که بتونن ببینش و اگه شانس بیارن باهاش هم کلام بشن . شرایطش فقط یکم خوب تر از ایدل هاس .
حرفشو با خنده ای تموم کرد . اون حقیقتا اهمیت زیادی به حرف دوستش نداد . خودش رابطه با پسرارو ترجیح می داد ولی فکر نمی کرد دوستش که نمونه ی بارز یه ادم استریت بود حرفشو از ته دلش زده باشه .
یاد زمانی افتاد که روی گلدون همسایشون کراش زده بود و هر شب قبل خواب حتما از بالکن اتاقش نگاهش می کرد . از یاد آوری دیوونه بازی هاش توی دلش خندید و به حال اون موقعش افسوس خورد .

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Apr 21, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

bro Or boyfriend Where stories live. Discover now