تهیونگ از سر خوشحالی برای کار جدیدش قر به کمر از شرکت خارج شد .
با کار جدیدش دیگه نیازی نبود نگران اجاره خونه و خرج مخارج روزانش باشه همینجوری زیر لب آهنگ میخوند و قر میداد 💃🏻ته : آخ جون یس کار رو گرفتم آره آره آره ... برم جین هیونگ حتما از دیدن من کلی جا میخوره 🤭
رسید به کافه ، جین را دید که مشغول کارش بود آروم رفت پشت به اون ایستاد و صداش تا حد امکان لطیف و نازک کرد
ته : جین هیونگ
جین برگشت سمتش و با دیدنش حسابی جا خورد
جین : واو چقدر نازی تو دختر ، چیزی لازم داری یا چیزی گم کردی؟...کمکی از دستم بر میاد.
تهیونگ که حسابی با این حرفای هیونگش خندش گرفته بود شروع به خندیدن کرد و بعد میون خنده هاش :من..من تهیونگم 😂
جین که یکم روی تهیونگ زوم کرد بعد که دوزاریش افتاد با صورتی پوکر بهش نگاه کرد و شروع به غر غر کردن
جین : ببینم مغزت به جایی خورده عقلت از دست دادی؟ یا مغز خر خوری ... پسره دیونه ... شُل مغز ... مسخره اکبیری
ته : هیونگ من نه مغزم به جایی خورده نه دیونه شدم اگه مهلت بدی همه چیز بهت میگم اوکی
جین : زود تند سریع همه چیز رو بگو
ته : خب خلاصه میکنم من از کارم در بار اخراج شدم بعد از کلی جستجو تو اینترنت و جاهای دیگه یه کار خیلی خوب پیدا کردم اما اونا کارمند دختر لازم داشتن منم خودمو جا دختر زدم بعد امروز هم مصاحبه داشتم و منو قبول کردن
همین.جین با بهت به وی نگاه میکرد این پسر خیلی کلهشق بود اون یه امگا پسر بود پسری زیبا و قلبی مهربان اون خیلی دوست داشتنی بود و جین نگران دونسنگ عزیزش بود
ته : میدونم خیلی خوشحالی منم برای تو خوشحالم ولی خطرناک نیست اگه اینجوری خودت جا دختر بزنی و ممکنه اونا بفهمن و برات کلی دردس-
تهیونگ حرفش قطع کرد : هیونگ چیزی نمیشه نمیفهمن
جین : من فقط نگران توعم و اگه خودت این کار را دوست داری باشه منم تا آخرش همراهت هستم
ته : میدونم هیونگ خیلی ممنون که نگرانمی ولی جدی میگم مشکلی نیست ... هیونگتو همیشه مثل یک برادر از من مراقبت میکنی من خیلی خوشحالم که هیونگی مثل تو دارم 💓
جین تهیونگ توی آغوش گرم خودش دعوت کرد و ته هم بی چون و چرا فقط بقلش کرد .. جین پیشونی ته را بوس کرد و موهاش نوازش کرد بعد با شیطنت گفت :
جین : من خوشحال که چنین خواهر نازنینی دارم اومو نگاش کن من خواهر داشتم نمیدونستم
ته : هیونگگگ دست از اذیت کردن من بردار
جین : اما ته ته تو دیگه اینجا کار نمی کنی با اون کاری که الان داری دیگه نیازی نیست
ته : اما هیونگ اینجا اولین کار و پر خاطره برای منه این چه حرفیه من هم اونجا کار میکنم هم اینجا هروقت وقت کردم میام کمکت و بهت سر میزنم باشه؟
جین : باشه هرجور دوست داری ولی کارت یه جورایی باحالِ
ته : اوهوم من خیلی خوشحالم
اون دونفر سرخوش داشتن حرف میزند ولی نمی دانستن یه نفر با نگاهی حسود و دلخور نگاشون میکرد
جین : میگم نمیخوای لباسات عوض کنی
ته : او خوب شد گفتی کلا یادم رفت پس فعلا من برم خونه لباس عوض کنم میام اینجا فعلا
تهیونگ به خونش رفت و بعد از یه دوش کوتاه و عوض کردن لباس هاش راهی کافه شد ولی وقتی وارد اونجا شد شوکه از چیزی که می دید سرجاش میخکوب شد
ادامه دار...
༺༺༺༺༺༻༻༻༻༻
سلام ژانام
اینم هم پارت جدید🍓اوف نویسنده اصلی اینقدر خشک و خالی پارت نوشته بود که 3 ساعت از اول تا آخر پارت طول كشيد كامل كنم
این پارت واقعا طولانی تر از قبلی ها بود و سعی میکنم زودتر آپ کنم به خاطر امتحانات پایان ترم خیلی سخت میشه وقت آزاد داشته باشم🤑😷
خب نظرتون؟
ممنون میشم با ووت حمایت کنید💋
دراکولا دوستون داره فعلا❤
![](https://img.wattpad.com/cover/303963345-288-k664706.jpg)
YOU ARE READING
໐นr ๖໐ຖ໓
Werewolf[پیوند ما | ໐นr ๖໐ຖ໓] تهیونگ یک پسر یتیم است. او برای رفع نیاز های زندگی همیشه درحال کار کردن است. تهیونگ یه امگا بد اخلاقِ و برای اون همه یکسان اند حتی اگر آلفا یا بتا باشد. اون گستاخِ اما نمیتونه ببینه مردم بیگناه مورد آزار و اذیت قرار میگیرند. او...