6

557 111 26
                                    

بلافاصله بعد از اینکه یونگ آشپزخونه رو ترک کرد جیمین خودش رو رها کرد و وقتی تو بغل نامجون افتاد همونجا شروع کرد به قهقهه زدن . نامجون نفس حرصی ای کشید و به پهلوی جیمین سقلمه ای زد تا دیگه نخنده : اصلا چرا یهو پیداش شد ؟ چشمای پاک بچم به فنا رفتن ‌.
البته که همین پدر نگران خبر نداره جیمین با بچه ی پاکش فیلم ترکی نگاه میکنه !

_ ولش کن ، یونگی زیاد به این چیزا توجه نمیکنه ، یه ساعت دیگه یادش رفته .
_ باز خوبه بک اینجا نبود ، والا تا عمر داریم ولمون نمیکرد .

و هردو همزمان شبی رو به یاد اوردن که بکهیون صحنه ی لیسیده شدن شکم جیمین توسط پدرش روی تخت رو دید و با سوال های پشت سر همش راجع به عشق ، نهایتا به این موضوع رسیده بود و تقریبا نامجون رو گیج کرده بود و در آخر آلفا از منبر اومد پایین و در حد فهم یه بچه ی ۵ ساله واسشون توضیح داد و بحث به خوبی و خوشی فیصله پیدا کرد .

نامجون نهایتا اهی کشید و رو به جفتش کرد : ظرفا رو ببرم؟
.
.
.

هوا نسبت به شب پیش خیلی عالی و صاف بود پس تصمیم گرفتن ناهار رو توی حیاط صرف کنن .

بکهیون و یونگی که دوباره عموشون رو توی تیررس دیده بودن ، به خودشون زحمت انجام کار خاصی رو نمیدادن و این جین بود که از هر سه قاشق دو تا رو توی دهن اون دو تا میگذاشت و فقط یکی رو خودش میخورد . 

جیمین با یه ابروی بالا رفته که نشونه ی خطر بود و حتی نامجونم ازش میترسید بچه هاش رو نگاه کرد: یونگ ، بک ... شما دو تا دست دارید اینو میدونید دیگه ؟ بزارید عمو راحت غذا بخوره .

اون دو تا با لحن جدی پدرشون از خوشی در اومدن و بلند شدن که جین دست جفتشون رو گرفت و نشوندشون : بشینید ببینم ... من خودمو پیر کردم شما دو تا رو مجاب میکنم با من تعارف نکنید ، راحت باشید ، تو کلتون نمیره که نمیره . چه افتخاری واس این دو تا جوجه بالا تر که عموی خوش چهرشون شخصا بهشون غذا بده ؟

دهن جیمین بسته شد و به نامجون زل زد که به غذا دادن به کوک مشغول بود و کودک یه ساله با دست های کوچیک و کثیف از غذاش سر آستین های پدرش رو صفا میداد !

.
.
.

امگا با حرص دفتر و کتاباش رو جمع کرد و از کلاس بیرون زد .
اخماش در هم بود و احتمالا بوی فرومونش برای بقیه جالب نبود .
ولی تمام اینا الان هیچ اهمیتی نداشتن ؛ مشکل الان اون پسر آلفا بود .

لعنتی بی چشم و رو چند روزی بود بین کل بچه ها راجبش حرف میزد و اسمش رو امگای ناقص گذاشته بودن .
الفای های لعنتی ... الفا های لعنتی ... مگه اون چه تقصیری داشت ؟
اصلا کی مجبور بود زورش کنه جفت بگیره ؟ این تماما ازادیش رو تحت شعاع قرار میداد .

اما اون آلفای سبک جلف با اون موهای سبز چندشش باعث شده بود همه به چشم یه امگای بدبخت هیت نشده ی ناقص الخلقه بهش نگاه کنن ‌!

^He is my moon^Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin