𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐩𝐚𝐫𝐭

3K 470 238
                                    

طره دیگه ای از موهای فرمانده ای که سرش رو سینش بود رو دور انگشتش پیچید و با دم عمیقی عطر سردشو کنار عطر رزای سفیدی که یاداور تن خودش بود به ریه هاش کشید،طی یک ساعت گذشته تهیونگ سرشو روسینه جونگکوک گذاشته بود و گاهی بوسه های ریزشو از ترقوه هاش تا زیرگوشش ادامه میداد،

تهیونگ چونشو روی تن پسر گذاشت و به چشمای بسته و موهای پخش شدش روی میز زل زد،چند ساعت گذشته جز نایاب ترین لحظات زندگی فرمانده بودن،احساساتی که سعی درانکار و رد کردنش داشت رو قبول کرده و حتی رز سفیدشو بوسیده بود،بار مسئولیت زیادی رو دوش خودش گذاشته بود ولی راضی بود ازش،ترجیح میداد رز وحشیش رو تو گلخونش نگه داره و مواظبش باشه تااینکه تو دامنه کوه ها رهاش کنه تا از خودش و دیگران دور و درامان باشه،اینکه چطور و کی این پسر براش اونقدر مهم شد که از خودش پیشی بگیره مهم نیس،درحال حاضر جونگکوک همون ریسمان محکمیه که تهیونگ رو از مرگ برمیگردونه برای دراغوش کشیدنش...

انگشتای بلندش رو تو موهاش سر داد و تا امتداد اون تارهای مشکی رنگی که وقتی اولین بار دیدش،نفس کشیدنو براش سخت کرد،نوازش کرد،لبای عروسکی و سرخش کمی ورم کرده بودن و کبودی خیلی کوچیکی بالاتراز ترقوش به چشم میخورد و همه اینا محرکی بود تا خم شه و لبای بوسیدنشو محکم گاز بگیره،جونگکوک خندید،سرش رو بالا اورد و بالاخره چشماشو بازکرد و اسمون شب فرمانده رو بهش نشون داد،دقایقی رو توچشمای هم زل زدن تااینکه تهیونگ دستاشو دور کمرش انداخت و از میز جداش کرد تا بشینه،

_هوای گلخونه سردتر از بیرونه کمرت اذیت میشه.

_وقتی اونقدر نزدیکی بهم هیچ چیزیو بجز تو حس نمیکنم..

دستاشو از دور کمرش جدا نکرد و بین پاهاش با فاصله کمی از صورتش ایستاد،

_میدونی بهتره کلماتتو بااحتیاط انتخاب کنی،نمیخوام کمرت دوباره میزو لمس کنه و لبات کبودتر شن.

جونگکوک پاهاشو دور کمرش حلقه کرد و بالخند جذابی رو لباش زمزمه کرد،

_چرا که نه؟

و شونویی که از دقایقی پیش بیرون ایستاده بود،شاهد بوسشون بود..جونگکوک تنی رو لمس میکرد که اون هیچوقت اجازه نزدیک شدن بهش رو هم نداشت،تهیونگ گردن پسر رو میبوسید و شونو تماشا میکرد و خودش رو تنبیه میکرد برای تپش هایی که هنوز متعلق به اون مرد بود...پوزخند تلخی زد و گوشیش رو از جیبش بیرون اورد،پیام مورد نظرش رو نوشت و بدون تردید ارسالش کرد،

نگاه دیگه ای بهشون انداخت و قبل از بازشدن دکمه سوم جونگکوک از عمد پاشو روی تیکه چوبی گذاشت و باعث شکستنش شد،دید که تهیونگ بوسه دیگه ای به گردن پسر زد و ازش فاصله گرفت،نگاهی به سمتش انداخت و با آرامش موهاش رو مرتب کرد و مشغول بستنشون شد.

𝐀𝐋𝐏𝐇𝐀Where stories live. Discover now