I hate you _Part 1

414 99 3
                                    

با شنيدن صدای بوق از مادرش خداحافظی كرد و از خونه خارج شد. مثل هميشه سر وقت
در جلو رو باز كرد و نشست. كلمه ی بريم و زمزمه كرد و يه لحظه وقتی نگاهش به چانيول افتاد از جاش پريد
*چانيول بخدا كه وقتی اخم ميكنی جذاب نيستی
چانيول به سرعت اخماشو باز كرد و خنديد
_اگه بفهمی قيافت چقدر خنده دار ميشه
اداشو دراوورد و زير لب بهش فحشی داد و اين كار بازم دليلی برای خنديدن چانيول شد
_بزن بريم رفيق
*بريم
......

خونه ی اقای پارك/ساعت ١:٤٤

ساعت ١ شب بود. چانيول و كای همچنان داشتن درس ميخوندن. چانيول مشغول تست حل كردن بود و كاي هم با چشمايی كه داشتن از خستگی روی هم ميوفتادن به متن كتاب نگاه ميكرد.
_كای
*هان
_كای
*هاااننن
_كاييييی
كای عصبانی شد و جامدادی رو به سمتش پرت كرد و با صدايی اروم اما خشمگين جوابشو داد
*چته بيشعور؟؟؟ چرا هی سر به سرم ميذاری؟؟؟
چانيول صاف سر جاش نشست
_خب حالا،ميگم كای... تو از اينكه بايد ٤٥ تا صفحه رو حفظ كنيم،مطمئنی؟
كاي بدنشو كش داد و خميازه ای كشيد
-اره بابا. خودم يادداشت كردم
چانيول اون لحظه فقط داشت به يه چيز فكر ميكرد... امتحان رياضی هفته ی قبل و يادداشت های كای...


"فلش بك"
معلم: امتحان از صفحه ٧٧ تا ٨٨
كای درحال يادداشت كردن بود.
(امتحان از صفحه ی ٥٥ تا ٨٨)
"پايان فلش بك"

و چانيول با اون اطلاعات و يادداشت های اشتباه گمراه شده بود و تا صبح نشسته بود ٣٣ تا صفحه به اشتباه خونده بود و وقتي كه فهميد يادداشت های كای اشتباه بوده، كای رو به مدت ٢٥ ساعت بلاك كرده بود!
حواسشو از افكارش گرفت. به كای نگاه كرد. كای همونطور كه داشت ميخوند خوابش رفته بود...
چانيول لبخند زد. دوستش خيلی خابالو بود. كتابشو بست
_گور بابای درس، زنده باد خواب
بعد از پتو انداختن روی كای و خاموش كردن چراغ خوابيد
......

مدرسه / ساعت ٩:٥٥(٥ دقيقه مونده به شروع امتحان)

توی كلاس غوغا بود.
يه عده داشتن حرف ميزدن يه عده داشتن دعا ميكرد يه عده داشتن از استرس خودكارشونو به نيمكت ميزدن...
سر و صدای كلاس با ورود معلم اروم شد و چند دقيقه بعد همه داشتن امتحان ميدادن.
نيمكتای اخری داشتن اروم مثل روال عاديشون تقلب ميكردن.
سونگمين برگشو با كای عوض كرد و چيزی روی برگه ی كوچك تری نوشت و به چانيول داد
چانيول اروم اطرافشو چك كرد و بعد از مطمئن شدن اروم برگه رو باز كرد
"چانيول، بيون سوال سه رو ميخواد"
اروم كاغذو گذاشت توی جيبش و نيشخندی زد و مشغول نوشتن بلندترين و طولانی ترين و پيچيده جواب شد و دقيقا ده دقيقه مونده به تموم شدن امتحان به بيون رسوند و بعد از تحويل دادن برگش از كلاس بيرون رفت
مدير با ديدن پسرش به سمتش رفت
+چطور بود؟
_مثل هميشه بيست
+مطمئنی؟
_بله
اقای پارك صداشو صاف كرد و موهاشو بالا زد
+افرين، يه پارك هميشه بيسته
چانيول اومد جواب بده ولی با دردی كه تو كمرش پيچيد اروم فرياد كشيد و به پشت سرش نگاه كرد و بكهيون رو ديد
•دفعه بعد بی جواب نميمونه اين كرمات
بعد از زدن حرفش رفت
چانيول فقط ميتونست بخنده
با صدای پدرش دوباره سرجاش برگشت
+دانش اموز انتقالی داريم
چانيول تعجب كرد. انتقالی؟! اونم وسط سال؟!
_سال چندم؟!
+سال اخريه
......

*اقای جانگ تروخدا
×نه كيم
*اقااااا، لطفاااااا، اقا اقا اگه فرمول اون سوالو بنويسم كامل ميشممممم. اقای جانگگگ
اقای جانگ خونسرد عينكشو صاف كرد و كيفشو زد زير بغلش
×من تعيين ميكنم كه نمره ی تو چقدره اصن شايد ٢ گرفتی. از كجا مطمئنی ها؟ از سر راهم برو كنار ميخوام برم استراحت كنم
كای با قيافه یه آويزون از سر راهش كنار رفت و اقای جانگ با تنه ای ازش گذشت
با قدمای اهسته به سمت درخت توت ته حياط مدرسه كه پاتوقشون بود رفت. هيچوقت نشده بود كه از اون استاد عوضيشون نمره ی كاملی داشته باشه. تمامی و نمره های اون درسش ١٩/٧٥ بود!
_هی كايا، چی شده
با شنيدن صدای چانيول لباشو تو دهنش جمع كرد و رفت سمتش
*چانا، اقای جانگ نذاشت امتحانمو كامل بدم
با تموم شدن حرفش كل بچه ها زدن زير خنده و كای با تعجب به همشون خيره شد،حتی چانيولم داشت ميخنديد
*وا، چتونه؟ چرا ميخندين؟؟
جونگ سوك همونطور كه دلشو گرفته بود جوابشو داد
" چند دقيقه پيش كريستال هم اومده بود پيش جيونگ و همين حرفا رو بهش ميزد
كای با شنيدن اسم اون دو نفر از شدت عصبانيت قرمز شد. همه با ديدن قيافه كای ساكت شدن. چانيول رفت جلوتر
_هی كای، ما منظوری نداشتيم. فقط ميخواستيم شوخی كنیم....
نفسشو عصبي بيرون داد و از لاي دندوناش غريد
*اره اره... شما هميشه درحال شوخی كردنيد... ايشششش.
واقعيت ماجرا اين بود كه كای از جيونگ و دوست دخترش كريستال متنفرد بود و بچه ها هميشه برای اذيت كردنش بهش ميگفتن كه اون شبيه كريستاله.
از اون موقع تا تموم شدن مدرسه كای حتی يك كلمه هم با بچه ها حرف نزد.


......

خب امیدوارم خوشتون بیاد
شرط ووت نمیزارم ولی خودتون دلتون به حال من بسوزه😿
ووت بدین منم انرژی بگیرم

I hate youWhere stories live. Discover now