I heat you_part 3

180 43 2
                                    

نميدونست اسم حالی كه اون لحظه داشت رو چی بذاره، محو شدن؟ نه! محو شدن خيلی كم بود!
از وقتی كه پاشو توی اين مدرسه گذاشته بود افراد خاصی بودن كه چشمشو گرفته بودن. سه ماه از ورودش ميگذشت و هنوز مشغول اذيت كردنش بود.
با صدای جوهان حواسشو از حرف های توی سرش گرفت
/سهونا، هنوز ۵ دقيقه تا زنگ كلاس وقت اضافه داريم بيا بريم يه دست بسكتبال بزنيم
نيشخندي زد،
-بريم تو كارش

..........

+هانااااا از اتاقم برو بيرونننننن
با پيچيدن فرياد كای توی خونه اقا و خانم كيم جونگ هی و هيون و اقای كيم كه در حال چای خوردن بودن از جا پريدن. هيون فنجون چايش رو روی ميز گذاشت و سريع به سمت اتاق برادر خانمش رفت
وقتی ميخواست درو باز كنه به طور ناگهانی با شنيدن جيغ های دخترونه یه كای و خنديدن های هانا سريع تر درو باز كرد و با اين صحنه كه هانا مثل كوالا به كای چسبيده مواجه شد. اون هانای شيطون درحالی كه پاهاشو دور كمر كای حلقه كرده بود و محكم گرفته بودش، داشت موها شوو
ميكشيد و كای هم از درد جيغ ميكشيد. كای با ديدن هيون به هر سختی كه بود به سمتش رفت.
+هيونا، بيا اين توله سگتو جمع كن
هيون لبخند خونسردی زد
/هانا جان، بيا بغل بابا
هانا با لبخند خيلی خيلی خيلی شيطانی كه رو لبش بود پاهاشو از دور كمر كای جدا كرد و دستشو به سمت پدرش دراز كرد و هيون بعد از بغل كردن هانا به سمت پذيرايي رفت و كای هم باهاش رفت. كای همونطور كه جملاتشو پيشت سرهم به زبون مياووردم به سمت مادرش رفت و بعد از نشستن كنارش سرشو گذاشت روی پاش
+اوما، ببين اين شيطونک با پسرت چيكار كرده!. نونا! اگه شوهر گيرم نيومد بايد شوهر خودتو بهم پيشكش كنی
خانم كيم خنديد و با مهربانی موهای كای رو نوازش كرد.
:کایا، تو حتی اگر كچل هم باشی زيباترين فرد خانواده ای
با اين حرف جونگهی سريع اعتراضشو اعلام كرد
؛ اوما، من چی؟
اقاي كيم همسرشو نجات داد
*اين رو بايد هيون بهت بگه، اينكه مادرت بگه زيبايی يا نه فايده ای نداره
جونگين با لبخند پريد وسط بحث
+چون خواهر منی زيبايی ديگه
صدای خنده یه اعضای خانواده ی كيم جايگزينِ و فرياد های چند دقيقه ی قبل كای شد و بار ديگه اون خونه رنگ خوشحالی و لبخند به خودش گرفت.

.........

با صدای نوتيف گوشيش فحشی به خودش داد، كی به غير از كيم کای توی اين دنيا وجود داشت كه فراموش كنه قبل از خواب گوشيش رو سايلنت كنه و تقريبا هر شب با صدای نوتيف های گوشيش بيدار بشه؟ هيچكس اين كار لعنتی رو نميكرد.
كمی پتو رو روی خودش بالاتر كشيد و سعی كرد به عالم خواب برگرده ولی دوباره صدای نوتيف مانعش شد. حرصشو با كوبيدن چندتا مشت روی بالشت خالي كرد
-كدوم پدرسگی يادش اومده اين موقع شب به من پيام بده؟؟؟
گوشيش رو روشن كرد و مشغول چک كردنش شد. با ديدن پيامهايی كه از سمت بكهيون بود روی تخت نشست. بكهيون بهش گفته بود كه فردا امتحان داره؟ فردا؟؟؟؟ نگاهی به ساعت انداخت، هنوز ٣ ساعت تا روشن شدن هوا مونده بود. سريع از جاش بلند شد و چراغهای اتاقش رو روشن كرد و مشغوله پيدا كردن كتابهاش شد.
.........

ساعت 7:05 AM

خانم كيم همونطور كه خميازه ميكشيد به سمت اتاق پسرش رفت تا بيدارش كنه. دستشو سمت دستگيره یه در برد تا در رو باز كنه ولی قبل از اينكه دستش برسه به دستگيره، دستيگره در چرخيد و هيكل كای توی يونيفرم مدرسه درحالی كه داشت چشمهاش رو ميمالوند توی چهار چوب در نمايان شد
-صبح بخير مامان
خانم كيم با لحن و قيافه كاملا شوكه جوابش رو داد
داشت خواب ميديد؟ اين همون خرس كوچولوی خوابالوش بود كه بايد با لگد بيدارش ميكرد؟؟؟؟
كای همونطور كه گيج ميزد از اتاق بيرون رفت
خانم كيم از صحنه ای كه ديده بود خيلی خيلی خوشحال بود و فكر ميكرد كه پسرش مثل باقی بچه ها با نظم شده اما نميدونست كه اون روز يه روز استثنا بود

 دستشو سمت دستگيره یه در برد تا در رو باز كنه ولی قبل از اينكه دستش برسه به دستگيره، دستيگره در چرخيد و هيكل كای توی يونيفرم مدرسه درحالی كه داشت چشمهاش رو ميمالوند توی چهار چوب در نمايان شد-صبح بخير مامانخانم كيم با لحن و قيافه كاملا شوكه جوابش ر...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

خب اینم پارت ۳
میدونم خیلی کوتاه بود معذرت میخام
به خاطر امتحانات نشد که بیشتر بشه ولی از این به بعد روند کار بهتر میشه
ممنون از صبرتون و منتظر نظراتتون هستم و با ووت انگیزه بدید به این نویسنده بی نوا😂👋

I hate youWhere stories live. Discover now