❤part 10 :"همه رو دوست داشته باش, به تعداد کمی اعتماد کن

249 46 0
                                    

جونگ کوک وارد خونه اش شد و سعی کرد هیونگش رو پیدا کنه. تهیونگ که روی مبل خوابیده بود با دیدنش روی مبل نشست.

+یاااا.چرا انقدر دیر کردی؟؟"

تهیونگ با صدای نسبتا بلندی گفت و ادامه داد

+فکر میکردم امشب میریم کلاب رفیق...

جونگ کوک خندید و کتش رو در اورد و کنار هیونگش نشست

_نه امروز نه هیونگ...
"هاه؟چرا؟"

_خستمه هیونگ, مامان بزرگ و بابابزرگت خیلی به حرف گرفتنم.

جونگ کوک وقتی قیافه تهیونگ رو دید خندید.

+شت...یادم رفت بهشون زنگ بزنم....ااااهه

و دستشو تو موهاش کشید

+هرچی...جیا کجاست؟ چرا نمیبینمش؟"

_عاا اره, بردمش خونه مامانش . امشب اونجا میمونه. جونگ کوک نفس عمیقی کشید

_ هیونگ این خیلی عجیبه...

تهیونگ که برادر کوچیکترش رو با لبخند نگاه میکرد گفت
+چی خیلی عجیبه؟

_خونه...
و به اطراف نگاه کرد

_هر چند جیا حرف نمیزنه یا صدایی ازش نمیشنوی ولی...خونه خیلی ساکته انگار حرف رو زده. جونگ کوک تا به حال همچین چیزی نگفته بود اونم با اون لحن و تازه با لبخند... جونگ کوک از جاش بلند شد

_ هرچی...من دارم میرم بخوابم. اگه بخوای میتونی
بمونی.

چند قدم رفت و دوباره سمت تهیونگ برگشت و با انگشت اشارش با حالت تهدید به تهیونگ گفت

_ و... از این به بعد وقتی جیا تنهاست نیا اینجا

تهیونگ همچنان شوک زده داشت سعی میکرد چه اتفاقی افتاده.

-----------

صبح روز بعدجونگ کوک ساعت های 10 صبح دنبال جیا رفت و هر دو داخل ماشین بودن. جیا نمیدونست امروز هم جونگ کوک کجا میره . مسیری که به خونه میخورد رو رد کرده بود و جاده اشنا نبود براش. میدونست تا وقتی جونگ کوک همراهشه مشکلی پیش نمیاد ولی ترجیح میداد میرفتن خونشون. نفس عمیقی کشید و به انگشتاش نگاه کرد و باهاشون بازی کرد. نگاه ناراحتش باعث شد جونگ کوک ماشین رو کناری پارک کنه.
عصبانیه؟ وقتی جونگ کوک از ماشین پیاده شد تپش قلب گرفت و دید که اومد سمت اون و در رو باز کرد و بعد هم کمربندو. وقتی دستش رو گرفت و مجبورش کرد از ماشین پیاده بشه. وسط بزرگراه بودن و تنها صدایی که میشنیدن صدای رد شدن ماشینا بود.جونگ کوک جیا رو به ماشین تکیه داد و دستای خودش رو کنارش قرار داد و به چشمهاش نگاه کرد.

_جیا میدونم الان دوست داری بری خونه و استراحت کنی. جیا با شنیدنش چشمهاش اشکی شد .

_و احتمالا جایی که میریم رو دوست نداشته باشی..."

Silent pleasure ( Translation Ver ) لذت خاموشWhere stories live. Discover now