Misoo
دیگه کامل داشتم بیهوش میشدم که یه دفعه سرنگ از دستش افتاد و پسره افتاد زمین .
منم افتادم زمین و دیگه چیزی نفهمیدم فقط صدای مشت زدن میومد که همه جا برام تاریک شد ...
گردنم خیلی درد میکرد و انگار رو بدنم یه چیز ۲ تنی افتاده بود چشام رو باز کردم دیدم تو اتاق خودم نبودم و مامانم کنارم خواب بود با صدایی که از ته چاه میومد گفتم
میسو : م - مامان انگار نشنیده بود که داد کشیدم
میسو : مامان
وقتی صدام رو شنید انگار بهش برق وصل کردن
مامان : د - دخترم حالت خوبه ؟ درد نداری ؟
میسو : مامان اینجا کجاس ؟
مامان : اینجا بیمارستانه دخترم ، همینجا صبر کن الان دکتر رو صدا میزنم
بلند شد که مچ دستش رو گرفتم
میسو : مامان
مامان : جانم دخترم ، گشنته ؟ اب میخوای ؟
میسو : نه ... ساعت چنده !
مامان : 8 شبه دخترم
دکتر : بلاخره بعد 2 روز به هوش اومدی دخترم !؟
سرم رو اروم سمت در بردم که یه مرد مسنی دیدم که از لباسش معلوم بود دکتره
میسو: یعنی من 2 روز بیهوش بودم ؟
اومد سمتم
دکتر: اوهوم ... اون دارویی که به گردنت تزریق کردن خیلی قوی بوده و بخاطر اینکه بدن ضعیفی داشتی دیر به هوش اومدی
میسو: اها
مامان : دکتر حال دخترم خوبه ؟ میتونیم ببریمش خونه ؟
دکتر : فعلا دخترتون باید 1 روز دیگه پیش ما باشه تا اثرات دارو از بدنش کامل خارج بشه
مامان : خیلی ممنون
دکتر از اتاق رفت بیرون که اروم روی تخت نشستم
مامان : هی میسو دراز بکش
میسو : مامان یه سوال ازت دارم ... من ...
مامان نذاشت حرفم رو کامل بگم انگار فهمید میخوام چی بگم
مامان : وقتی ایون وو میاد دنبالت میبینه یه پسر روی دهنت رو گرفته و تو رو چسبونده به دیوار بادیگارد پسره رو کتک میزنه و میاد سمت پسره انقدر غرق زدنش بوده که نفهمیده بود که تو بیهوش شدی ! تو رو برمیداره و سوار ماشین میکنه و میارتت بیمارستان
در یه دفعه باز شد
ایون وو : بلاخره زیبای خفته بیدار شد ؟
نیا : عمههههههه
میسو : جون عمهههه فنچ من
از بغل ایون وو اومد بیرون که پرید رو تخت افتاد رو دستام و محکم بغلم کرد
YOU ARE READING
𝐏𝐑𝐎𝐔𝐃 𝐁𝐎𝐒𝐒
Romanceکیم تهیونگ وارث دو شرکت بزرگ کره جنوبیه که مجبور میشه به اجبار پدرش لی میسو رو بدزده و اون رو مجبور به ازدواج باهاش بکنه تا براش وارث بیاره... ___________ همینجور داشتم فیلم میگرفتم که نفسای گرمی رو کنار گوشم حس کردم و هول کردم که گوشی نازنینم از دس...