𝐏𝐀𝐑𝐓 15 | ice cream

280 23 28
                                    

لطفا قبل از خوندن ووت بدید♡
_____
Taehyung 

تهیونگ : دلت درد میکنه بیدار شدی ؟ 

میسو: فقط یکم درد میکنه

 تهیونگ : هوف این چه وضعیه از صبح فقط اتفاق های بد داره اتفاق میوفته 

میسو : يااا من چرا دارم با تو حرف میزنم ؟ برو از اتاق بیرون تا خودم بیرونت نکردم

 تهیونگ : اومدم بهت اطلاع بدم بیا بریم پایین نامجون هیونگ داره برامون غذا درست میکنه 

میسو : تو برو من بعدا ميام 

تهیونگ : نمیرم ! ممکنه بازم به سرت بزنه یه بلایی سر خودت و بچم بیاری 

میسو : دیوونه خر

 تهیونگ : جلو بچم فحش نده یاد میگیره 

میسو: بچه به دنیا نیومده چجوری میخواد فحش یاد بگیره ؟! 

تهیونگ : میخوای کمکت کنم تا بری پایین ؟ 

میسو: نه ! 
تهیونگ : لجباز / : 

میسو: لجباز عمته
 تهیونگ : من عمه ندارم 
میسو: عمه نداشتت لجبازه

 میخواستم جواب میسو رو بدم که صدای  نامجون از
پایین اومد

 نامجون : شما دو تا نمیخواید بیاید ؟ غذا سرد شد 
تهیونگ : الان میایم 

میسو سعی کرد از روی تخت بلند بشه اما نتونست 
میسو : هنوز شکمم بزرگ نشده نمیتونم بلند بشم آهههه 

تهیونگ : لجبازی نکن دستت رو بده بهم بلندت کنم
میسو دستش رو بدون نگاه کردن بهم سمتم گرفت منم آروم بلندش کردم

Misoo

 با صدای الارم گوشیم از خواب بیدار شدم الارم رو قطع کردم و به کش و قوسی به بدنم دادم توی اتاقی که دیروز از دست تهیونگ توش بودم خوابیده بودم به ساعت گوشیم نگاه کردم ساعت 6:29 دقیقه صبح بود ( همین الانم که دارم مینویسم ساعت همینه / : )

 از تو بیرون صداهای نا واضحی میومد از رو تخت بلند شدم و به سمت دستشویی رفتم و آبی به صورتم زدم تا خوابم بپره .

 بعد خشک کردن صورتم از اتاق بیرون اومدم و خونه خیلی ساکت بود اثری از تهیونگ نبود ولی صدای شکستن چیزی از اتاق تهیونگ سکوت خونه رو شکست از پله ها بالا رفتم و نزدیک اتاق تهیونگ شدم اول در زدم اما صدایی نیومد دستگیره در رو کشیدم پایین و آروم وارد اتاق شدم تهیونگ نبود به تخت نگاه کردم دیدم یونتان روی تخت نشسته و به زمین خیره شده به زمین نگاه کردم دیدم قاب عکسی که روی میز بود افتاده زمین و شیشه روش شکسته دوباره یه نگاه به یونتانی که با تعجب بهم نگاه میکنه کردم و خنده ای از کیوتیش کردم 

میسو: یونتان ببینم تو این قاب عکس رو شکستی ؟ 
یونتان از روی تخت پرید و آروم اومد سمتم و خودش رو زیر پام چسبوند دوباره خندیدم 

𝐏𝐑𝐎𝐔𝐃 𝐁𝐎𝐒𝐒Where stories live. Discover now