part6

845 56 5
                                    

یونگی + کدوم ؟
پاشدم سمتش هجوم آوردم که دستشو گرفت رو صورتم

یونگی + نوچ نوچ نوچ پس جون جفتشو نمیخوای

دست برد سمت گوشی که خبر بده بچم و ته منو بکشن که لب زدم
_ الان اوکی میکنم
مجبور بودم برای نجاتشون هر کاری کنم
_الو ...... . سند ویلا رو بیارین ..... ب به املاکیم بزنگ بیار به ادرسه ...... مرسی
یونگی + خب ؟
_ویلا رو ب اسمت میکنم دیگه مال خودته بیشتر از قرضتم هس فکنم خوبه ؟
یونگی + اممممم خوبه منتظرمممم
دو ساعت بعد صدای در اومد و درو باز کردیم
امضا کرد سندو و ویلا ب اسمش شد
سندو برداشت و املاکی رفت
یونگی + اگر بخام ته رو نگهدارم چی ?
جوش آوردم
_توعه عوضییییی
دستشو تسلیم وار آورد بالا
یونگی + نگران نباش ولی ده مین فرصت داری ته رو نجات بدی خدافظ داداشی
دستمو با کلافگی تو موهام کردم و از در خارج شدم
خیلی عصبانی بودم
سمت بیمارستانی که ته بود رفتم
با تمام سرعت تقریبا ۹ دقیقه طول کشید برسم در بیمارستان چون خارج شهر بودم
دویدم سمت اتاقی که ته توش بستری بود و از خستگی نفس نفس میزدم
بدنم بی حس شده بود اتاقشو دیدم
چند ثانیه مونده ؟ در اتاقو با شدت تمام باز کردم
داشتن با بالشت خفش میکردن و ته دستای اون مردو گرفته بود
داد زدم
_تههههههعع
و اون مردو مشت محکمی زدم ک پرت شد
خیلی زدمش و بزور و بیجون فرار کرد از اتاق
بالشت رو سرش بود و دستاش بيجون ...
بدنم گر گرفت و بیجون شد یلحظه نکنه ...
دیر رسیده بودم؟! ...
بالشتو از رو صورتش برداشتم
صدای بوق بوق دستگاه قلب نشون میداد حالش وخيمه
چشماش بسته شده بود
ولی نفس ریزی از دهنش بیرون میومد
با وحشت داد زدم
_پرستاااااررررر
_پرررررستتتااااااررررررررر
ک سریع وارد اتاق شدن
ته رو چک کردن و آمادش کردن برای انتقال
بردنش و من دنبالشون
داشتن وارد بخش آی سی یو میشدن که دکترو نگه داشتم
_ هی دکتر چیشده؟ ای سی یو چرا ؟
+ متاسفم آقای جئون آقای کیم حال بدنشون وخیم شده و رفتن توى كما باید کمتر از یکهفته بهوش بیان وگرنه امیدی نیست
انگار همچیز رو سرم آوار شد ...
همه چیز روی سرم خراب شد
_ تھگوک ... تهگوک ؟
شتتتت
دویدم سمت در خروج و تا خونه با حد سرعت روندم
با سرعت دویدم
از پله ها بالا و اتاق تهگوک باز کردم
جنی نشسته بود کنارش
رفتم سمتش
تھگوک + بااااا بااااا
بغلش کردم و بوسیدمش ....
خیالم راحت بود ک چیزیش نشده وگرنه ته منو نمیبخشید هیچوقت واسه تهگوک
تھگوک + ماما کجاست ؟
رنگ رخم پرید از سوالش ...
یخ کردم ...
رفتم تو فکر اگر از دستش بدم چی ؟ اگر بهوش نیاد چی ؟ تھگوک + بابا ماما کو ؟ ...

_______________________________

خب خب
سلام عشقاییییییی من
بالاخره موفق شدم داستانمو دوباره اپ کنم و‌ادامش بدم
موبایلم شکست دوماه موبایل نداشتم و بعد هم کلیییی اتفاقا افنتاد که وقت نداشتم و یا دلو دماغ نداشتم
و بالاخرررره اینجااااام
خوشحاللللم که دوباره برگشتم
دلتنگتون بودممممم
از این به بعد تمام داستانای نیمه تمومو اینجا از اول اپ میکنم و‌ادامشون میدم‌و‌کلیییییی داستان جدید هم مینویسم
امیدوترم خوشتون بیاااادددد💖💖💖💖

love/hate/revenge(vkook)Where stories live. Discover now