part 18

2.1K 367 298
                                    

با حس نور پشت پلکش آهسته چشمانش رو باز کرد،بوی الکل داخل بینی اش پیچید و توی تیر راس نگاهش سرمی قرار داشت که بهش وصل بود با چرخوندن نگاهش،فهمید داخل اتاق تنهاست و حتی تخت دیگری هم وجود نداشت،آروم با فشردن دکمه تخت کمی خودش رو بالا کشید

بیحال بود و ضعف داشت اینو از درد خفیف بدن و خشکی دهانش فهمیده بود

به گوشه ای از اتاق زل زده بود و توی افکار خودش غرق بود،انقدر اتفاقات سریع براش میوفتاد که حس میکرد داخل یک بازیه یا حتی نقش اول بدبخت یک سریاله،تهیونگ میدونست زندگی همش پر از شادی و خوشبختی نیست بکله مشکلاتی هم وجود داره اما زندگی اون هرروز براش یه دردسری داشت،دیگه واقعا نمیدونست باید چیکار کنه
خبر داشت که چندسالیه شین دونگ همراه دوستاش قمار میکرد اما حتی فکرش هم نمیکرد یه روزی خونه ای رو که شین دونگ انقدر براش زحمت کشیده بود و دوسش داشت از دست بده

حالا باید چیکار میکرد؟ مادرش و خواهرش و یه ریم کوچولو مگه چقدر میتونستند خونه دوست یونا تو یه اتاق بمونن؟

افکار خوبی داخل ذهنش چرخ نمیخورد،با فشردن چشم هانش بهم سعی کرد اون از خودش دور کنه که بلافاصله بعد از بازکردنشون در اتاق هم باز شد و دکتر همراه با مردی که این روزا تهیونگ بیشتر از هرکسی میدیدش وارد شدند

دکتر روبه روی تخت قرار گرفت و جونگکوک هم کنار تخت ایستاد

دکتر همونطور که نگاهش به چارت پسر بود لب زد
_قصد خودکشی داری؟ یا سقط جنین؟

تهیونگ هیچی نگفت که دکتر همونطور با لحن ناملایمی ادامه داد
_نه تغذیه مناسب نه خواب کافی و حتی ویتامین های لازم بدنت پایینه اینا علاوه بر اینکه سیستم ایمنی بدن خودت رو پایین میاره،جنین رو هم توی بحران میندازه
و بهتر که حتما زیر نظر متخصص باشید.‌‌ بعد از تموم شدن سرم تون مرخصید

و بدون که منتظر ری اکشنی از سمت دو نفر بمونه با تکون دادن سرش از اتاق خارج شد

چند لحظه ای سکوت شد و بعدش تهیونگ با یه حرکت سرمی که داشت به انتها میرسید رو از دستش کشید و پشت دستش رو محکم فشرد و از تخت پایین اومد.
جونگکوک با قدمی بزرگ نزدیک پسر شد و بازوش رو در دست گرفت
_داری چیکار میکنی تو؟

تهیونگ بازوش رو از دست مرد بیرون کشید
_برو کنار

_عین بچه آدم بگو کجا میخوای بری؟ نمیبینی وضعیتت رو؟ هر لحظه ممکنه از حال بری

_پیش خواهرزاده ام

_خواهرزاده ات حالش خوبه و داروهاش تزریق شدهو هیچ مشکلی نداره

_میخوام خواهرمو ببینم

تهیونگ مقاومت کرد مرد رو از سررراه کنار زد البته که جونگکوک کوتاه اومد و اجازه داد پسر بیرون بره اما همچنان حواسش بهش بود تا از حال نره

"AVATAR"Where stories live. Discover now