بومگیو به محض وارد شدن به اتاق کارای دفعهی قبلو کرد و بلافاصله وقتی نفسش جا اومد دفترو باز کرد
18th June,22"هی لایلیک زیبای من،من امروز خیلی خوشحالم،دلایل خودمو دارم و نمیتونم بنویسمشون دستم درد داره و
هرچی اصلا کی اهمیت میده مهم اینه که خوشحالم"یکم پایین تر از اون متن توی همون صفحه متن دیگهای بود.
19th June,22"هی زیبای من،حالت چطوره؟روزت چطور بود؟-
تکخندی از رفتار تهیون با دفترش طوری که انگار معشوقهاش بود زد و ادامهی متنو خوند.
"روز من خیلی خوب بود،اما یه لحظه به خودم اومدم و دیدم هیچ استعدادی ندارم،در حقیقت استعداد ثابت و شخصی خودمو،این عادیه؟نمیدونم حس بدی داره"
صفحه بعد رو اورد و نفسشو بیرون داد و سعی کرد تند تر بخونه.
21th June,22
"کاش میتونستی ببینی منم یه انسانم"
یکم براش عجیب بود که چیزی جز این توی اون صفحه نبود.
گوشیشو دراورد بعد چک کردن ساعت صفحه بعد رو اورد دوباره شروع به خوندن کرد.
22th June,22
بالای صفحه کنار تاریخ با خط ریزی نوشته شه بود "لیست کارایی که باید خودمو جمع کنم و بعد جا دادن سونگهون تو کولهام انجامش بدم"
خندید و صفحه بعد رو اورد،بعدا وقت برای خوندن اون داشت،الان دنبال چیز مهم تری بود.صفحه بعد تاریخ نداشت،نصف صفحه رو نقاشی عجیب اما قشنگی گرفته بود و بقیه صفحه جمله های رندوم،
"Don't left him stupid boy"
"راستش حس خوبی دارم لایلیک اوضاع خوبه"
"باعث شد فراموش کنم با پلیلیست و اسکیتم میتونم زندگی رویایی داشته باشم"و گوشه پایین پایین صفحه تاریخ و ساعت نوشته شده بود.
صفحه بعدی رو اورد و در کمال تعجب خالی بود.
انتظارشو نداشت از جاش بلند شد و خواست برگرده که دفتر از دستش افتاد.
فحشی نثار خودش کرد و با استرس خواست دفترو برداره که متوجه شد صفحه اخر دفتر هم نوشته وجود داره.
همونطور ایستاده صفحه رو اورد
و متوجه نوشته هایی شد که به تمیزی و خوش خطی نوشته های اونطرف نبودن،انگار اینارو یه نفر دیگه نوشته بود.
حتی یه بیو و شروع جدا برای خودش داشت."من تهیون هستم با اینکه منطقیم همه چیز در مقابل اون حساسم میکنه،من اونو دوسش دارم و مغزم بهش تعلق داره،نمیخوام یه انسان جز خودم نوشته هامو بگیره ولی،
اصلا اون فکر کرده کیه،درسته فقط چند هفتس شروع کردیم ولی قول میدم به زودی باهاش تموم کنم"
00:35
May,12,22
K,tae
مدل تاریخ های اینجا با اون طرف فرق داشت و تاریخی که اونجا بود یکم به بومگیو حس بهتری داد
و تونست بهش یاداوری کنه الان تهیون با اون پسری که حتی نمیدونست کیه نیست.
صفحه های بعد کاملا با نوشته های انگلیسی توهم پر شده بودن که بعضی هاشون اسم خواننده بودن و بقیه لیریکس های رندوم،با اینکه خیلی ناخوانا بود برای گیوم قشنگ بود.
صفحه های بعدم نوشته های انگلیسی و لیریکس بود انا اینبار تاریخ داشتن و انگار خاص بودن.
اما بعد حدودا دو صفحه دیگه رسید به صفحه که بالاش نوشته بود"بهشت م- منظورم اینه که پلیلیست من."
و صفحه به طرز زیبایی خط کشی های نا منظم مشکی داشت و اسم حدودا چهل تا اهنگ اونجا بود و گیوم نتونست از نوشته های زیر پایین صفحه چیزی بفهمه.
صفحه های بعد هم نقاشی های کوچیک و نوشته های رندوم داشتن وبعد تقریبا هشت صفحه اونا هم تموم شدن.
بومگیو اروم خندید و از جاش بلند شد.
اینبار دفترو توی کیف خودش گذاشت و به سونو پیم داد تا از فضا مطمئن بشه و بعد از جاش بلند شد.نفسشو بیرون داد و با دیدن سونو یکم سرعتشو بیشتر کرد و رفت طرفش و سونو زودتر صداش بلند شد:«تو کلاس نیستن ولی کیفاشون هست برو تو منم جلو در مراقبم فقط زودباش اصلا حس خوبی ندارم»
بومگیو سرشو تکون داد وارد کلاس شد، با دیدن کیف تهیون که روی میزش بود سمتش رفت و دفترو از کیف خودش دراورد و گذاشتش تو کیف تهیون.
وقتی برگشت متوجه سونویی شد که با استرس داره نگاهش میکنه و بعد تهیون و سونگهون که تازه وارد کلاس شدن اما داشتن لبخند میزدن و به نظر نمیومد که فهمیده باشن.
سونو که دید بومگیو گیجه لبخند بزرگی زد و وارد کلاس شد و با صدای نسبتا بلندی گفت:«راستش بومگیو میخواست ازتون بخواد که باهم ناهار بخوریم ولی خجالت میکشید»
و بعد اروم زد به شونش:«هی از اول که بهت گفتم بزار من بگم»
بومگیو رفت پشت سونو و مثل همیشه صورتشو با موهاش کاور کرد که صدای خنده سونو بلند شد:«خیلی اصرار داشت خودش با تهیون حرف بزنه»
تهیونم لبخندی زد و اروم سونو کنار زد و تو صورت بومگیو خم شد:«اومو پس اینجا یه سافت بوی خجالتی داریم؟»
بومگیو که سرخ شدن گونه هاش رو حس میکرد با دستاش صورت خودشو قاب گرفت که لبخند تهیون عمیق تر شد:«چطور میتونی انقدر سوییت باشی؟احساس میکنم قلبم داره اذیت میشه»
بومگیو با تعجب سرشو بالا اورد که سرش محکم خورد به دماغ تهیون و اون با نالهی دردناکی عقب رفت
بومگیو که خیلی هول بود صورت تهیونو بین دستاش گرفت و پشت هم عذرخواهی میکرد.
سونگهون با پاش زد پشت رون تهیون و خطاب به بومگیو گفت:«انقد نگران نشو بچه،توام شلوغش نکن و دستتو بردار فلج که نشدی»
تهیون یجورایی عصبی شده بودو با این حرف سونگهون نگاه بدی بهش کرد و دستشو برداشت اما بعد شونه ی بومگیو رو محکم گرفت و موهای جلوی صورتشو توی دستاش گفت و یجورایی با کشیدنشون سعی کرد کنار بدتشون:«وقتی انقدر جواس پرتی نباید اونطوری موهاتو بریزی جلوی چشمات»
بومگیو که چشماش بخاطر درد کمی که تو بدنش بود
چشماش نیمه باز بود و تند تند سرشو تکون داد:«متاسفم سونبه دوباره انجامش نم-»
با دیدن خونی که تازه داشت از بینی تهیون میومد ترسیده دستشو کشید زیر بینی تهیون:«سونبه داره خون میاد،سونبه من متاسفم من بهت اسیب زدم بب-»
تهیون اروم خندید و عقب رفت:«این عادیه بوی،اینطور نباش مویرگای بینیم حساسن،هرچی این مهم نیست خوشحال میشیم باهاتون ناهار بخوریم»
و بعد به همراه سونگهونی که هنوز اثرات خنده تو صورتش بود از کلاس خارج شد.
بعد خارج شدنشون سونو و بومگیو با تعجب به هم خیره شدن بودن.
سونو نزدیک گیوم اومد دستشو رو سرش کشید:«چرا انقدر زود تغییر مود داد؟»
بومگیو شونه هاشو بالا انداخت و نفسشو بیرون داد:«مهم نیست اصلا اینارو ولش کن من واقعا بهت پیشنهادش میکنم»
سونو با یاداوری خاطرهی چند روز پیششون با صدای بلندی خندش گرفت و انگشتشو جلوی بومگیو گرفت:«ولی..ولی ددیت خشنه ها باید مراقب باشی»
و حتی شدت خندش از قبلم بیشتر شد اما بومگیو دیگه نمیخندید و تو فکر رفته بود:«ولی سونو اگه واقعا..»
با صدای زنگ سونو دستشو گرفت و از کلاس خارج شدن:«اره میفهمم چی میگی ولی فکر نکنم اون خیلی ساده تر میزنه»
بومگیو همونطور که توی افکارش غرق بود با دیدن استادش که تو کلاس بود سرجاش نشست و سعی کرد افکارشو برای بعد کلاسش بزاره.
__________هی لیلیوم های من،جرمی هستم؛
میدونید چیه،سرم درد هام شروع شدن
انگار دارن بخاطر روز هایی که سردرد نداشتم
و ازشون درست استفاده نکردم تنبیهم میکنن
هرچی،صرفا برای دلیل لیتم گفتمش
امیدوارم الارمو دوسش داشته باشید و
روز خوبی داشته باشید.
YOU ARE READING
Clock Alarm.
Teen Fiction࣪˖𓏲𝙂𝙚𝙣𝙧𝙚:𝘙𝘰𝘮𝘢𝘯𝘤𝘦,𝘴𝘤𝘩𝘰𝘰𝘭 𝘭𝘪𝘧𝘦,𝘴𝘮𝘶𝘵 ࣪˖𓏲𝘾𝙤𝙪𝙥𝙡𝙚:𝘵𝘢𝘦𝘨𝘺𝘶"𝘛𝘟𝘛"-𝘴𝘶𝘯𝘴𝘶𝘯"𝘦𝘯𝘩𝘺𝘱𝘦𝘯" "وجود خودش رو کنار اون پسر فراموش میکرد میدونست قراره شکسته بشه و با تمام وجودش اون شکستن رو میخواست."