چشماشو باز کرد... با دیدن ساعت سریع نشست!!
ساعت 7و ربع ئه و جیمین قرار بود ساعت 7 سر کار باشه!!! اما اگه بگه 'دیشب دوتا هورمونی ریختن سرم...و میخواستن بهم تجاوز کنن'کسی باور میکنه؟؟! :) معلومه ک نع:)))سریع از جاش بلند شد و کارهاش و انجام داد... یه کیک گذاشت داخل دهنش و موهاشو ک نمناک بود خشک کرد... بعد از پوشیدن لباس مناسب رفت بیرون خونهش و پیاده رفت ب سمت کافه!! :)
.
.
وارد کافه شد و سونبه اش سرشو با دستش گرفت و -هوفی- کشید.
یونسو : جیمینا اگه قراره همیشه دیر کنی... پس چرا اصلا کار میکنی؟!!!
تعظیم کرد و تو دلش گفت'انقد کوری ک نمیبینی باردارم و دارم بخواطر کوچولوی تو شکمم کار میکنم عوضی ازخودراضیییی'
و خب یونسو هم واقعا یه ٫ عوضی ازخودراضی ٫ بود... و شکی تو این موضوع نیست!!رفت سمت کمدش تو رختکن کافه و کیف و وسایلش و گذاشت داخل کمد و درش و بست!.
امروز قرار بود رئیس کافه یوفوریا، سرندیپیتی، میراکیلِس ، لاو یور سلف و.......... بیاد و ببینه کسایی ک ب عنوان مسئول گذاشته چطوری کافههاش و سراپا نگه داشتن!.
و جیمین هم استرس داشت... چون نمیتونست وقتی کسی رو کارش نظارت داره تمرکز کنه و کارش و درست انجام بده! ..... اما کسی هم نگفته ک جیمینی سعی خودش و نمیکنه!!!.
نیم ساعت از کارش میگذشت و با شنیدن صدای زنگولهی در کافه... و دیدن مرد جذاب و خوشتیپی ک یونسو با دیدنش سریع براش خم و راست شد... پی برد ک اون فرد رئیس کافهاس!!
تو دید مرد قرار گرفت و با گرفتن زیر شکمش خواست تعظیم کنه ک رئیس بازوش و گرفت و متوقفش کرد.
کوک : نع تو اینکارو نکن! اولویتت باید این کوچولو باشه نع من!!
جیمین با تعجب حرف کوک و نقض کرد.
جیمین : نع رئیس چطور میتونم این کار و نکنم! اون... حالش خوبه... من باید ب کسی ک زندگیم و نجات داد احترام بزارم!!
ادامهی حرفش و تو دلش گفت 'نجات دادن زندگیم با اون حقوق فاکی کممممممم!!'
کوک در جواب لبخندی زد و گفت.
کوک : من میدونم چقدر برام احترام قاعِلی... میدونم حالش خوبه! ولی میخوام حالش بهتر از خوب باشه!!
(حرفای کوک واضحه ک چقدر عاشق جیمینه؟ ಥ_ಥ)
لبخندی زد و اروم پشت کمر جیمین و نوازش کرد!
همه... مخصوصن محافظ کوک ، چان ووک... متعجب بودن... چان ووک میدونست رئیسش عاشق این پسر مو طوسی ئه.... اما نمیدونست رئیسش انقدر عاشقه ک جلوی این همه ادم ب پسر مو طوسی ابراز علاقه کرد!!
YOU ARE READING
𝙈𝙮 𝙅𝙠, 𝙈𝙮 𝙈𝙖𝙛𝙞𝙖 𝙈𝙖𝙣
Actionکاپل : kookmin ژانر : مافیایی، خشن، امپرگ، رمانتیک، انگست خلاصهی داستان↓ جیمین؛ پسری ک زندگی سختی داره... سختترین بخش زندگیش... توانایی بارداریشه! بخواطر بدهیاش مداوم بهش تجاوز میشه:))) بعد از یکی از تجاوزها...باردار میشه:)))) اما... میخواد ب زندگ...