⓸⓹

1.5K 400 672
                                    

سلااااام😍❤
خسته نباشین عزیزای دلم😘😍
خدا قوتتون بابت اینهمه تلاش و صبر❤
بلاخره کنکور رو دادین و تموم😭❤
امیدوارم بهترین نتایج رو بگیرین🤩🤩

پارت قبل خواستم این پوستر FATEME عزیزمو بذارم😭 اما نت بازی دراورد. بنابراین الان گذاشتمش😍 که جای خالی پوستراش توی محدودیت رو پر کنم😌❤😂 مرسی دخترکم😘

 بنابراین الان گذاشتمش😍 که جای خالی پوستراش توی محدودیت رو پر کنم😌❤😂 مرسی دخترکم😘

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

♡♡♡♡♡

در حالی که دو لیوان شیر گرم توی دست‌هاش بود، سمت مبل‌ها حرکت کرد. نگاهش ناخودآگاه به سهون پتوپیچ شده‌ای افتاد که تنها جای مشخص بدنش، صورت و دست‌هایی بودن که برای نگه داشتن کتابش بیرون موندن. طبق معمول همیشه، شقیقه‌اش رو به شونه کریس تکیه داده و از دست راستش به عنوان تکیه‌گاه کمرش استفاده کرده، توی آغوشش به حالت لمیده مشغول درس خوندن بود. پاهاش از سمت دیگه، آویزون بود و هرازگاهی اون‌ها رو تکون می‌داد. گونه‌هاش گل‌انداخته و چشم‌هاش خمار خواب بود اما همچنان نگاهش رو از کتاب تاریخ نمی‌گرفت.

با رسیدن به برادرش، لیوان شیر رو به دست آزادش داد و در جواب تشکر بی صداش، اون هم سری تکون داد. سمت کای قدم برداشت که توی شرایط پتوپیچ‌شده‌ی مشابهی روی مبل کناری نشسته بود. رایحه‌ی هیجان‌زده و شادش حتی بیشتر از قبل توی خونه می‌پیچید و ناخوداگاه به همشون آرامش می‌داد! البته حسادت چانیول رو بیشتر قلقلک می‌داد! دندون‌هاش رو با حرص روی هم فشار داد و لیوان شیر رو تقریبا سمتش پرت کرد که با عکس‌العمل سریع برادرش، توی هوا گرفته شد و با اون برق شادی کورکننده‌ی توی چشم‌هاش، چشم غره‌ای به برادر بزرگترش رفت.

لب‌های چانیول با ناباوری باز شد و رو به کریس، سکوتی که به زحمت تا الان دووم آورده بود رو شکست:
×ببین هیونگ! انقدر پررو شده که طلبکار هم هست. به من چشم غره میره!

کریس چشم‌هاش رو با کلافگی توی حدقه چرخوند و با خنده سری به تاسف تکون داد. خواب از پلک‌های خمار سهون برای بار پنجم توی دو ساعت گذشته، پرید. نگاهش رو به چشم‌های عصبانی چانیول داد و بعد به کای که ریز ریز در حال خندیدن و خوردن از شیرش بود. وقتی وارد خونه شدن و برادرهای بزرگتر وضعیت خیس و خندونشون رو دیدن، انقدر پیگیر شدن که کای بلاخره گفت چه اتفاقی افتاده و همون برای اینکه چانیول کل خونه رو دنبال برادرش که با نیش باز در حال زبون درآوردن و فخرفروشی بود، بدوئه!

𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧Where stories live. Discover now