سلااام❤️❤️
امیدوارم حالتون خوب باشه و امتحانات رو با موفقیت سپری کنین❤️🩷•~•
میتونست سرخ شدن گونههاش از گرما و خجالت رو حس کنه و حتی به خودش زحمت نمیداد سرش رو بالا بیاره و چهرهی برادرش رو ببینه. وقتی بکهیون وارد خونه شد و بعد از احوالپرسی با کای و کریس، سهونِ گیج شده از ضربهی سرش به فک آلفای بزرگتر رو به آغوش کشید، همه چیز برای امگا تموم شد. درست همون لحظهای که برادرش با چشمهای ریزشده، متعجب و سوالی اون رو از آغوشش بیرون کشید و به صورتش نگاه کرد و تنها عکسالعملی که تونست نشون بده پوشوندن صورتش با کف دستهاش بود.
دقیقهها به ۱۲ نزدیک میشد و سکوت توی اتاق نشیمن بیشتر معذبش میکرد. دو آلفای کوچکتری که دو طرفش با سینههای سپر کرده نشسته بودن هم هیچ کمکی به بهبود اوضاع نمیکردن که حتی بدترش هم میکردن. تنها شانسی که سهون داشت، وجود میونگکی توی آغوشش و نشسته روی پاهاش بود که میتونست با نگاه کردن بهش و بازی کردنهای بیحواس باهاش، حواس خودش رو از نگاه سنگین برادرش پرت کنه. حداقل نمیتونست اینطوری نگاهش نکنه انگار قتل انجام داده؟!
آه نامحسوسی از سینهش بیرون اومد و بیشتر توی خودش جمع شد. انگشت اشارهی میونگکی رو برای بار هزارم از دهنش بیرون کشید و در جواب به نگاه شاکی دختربچه، همون انگشت رو جلوی چشمهاش به دو طرف تکون داد و با بالا انداختن ابروهاش، سرش رو به حالت نفی تکون داد:
•نو نو نوئه...
نفس گرمی که ناگهان سمت چپش احساس کرد و تماس بدن کای به کمر و بازوش، باعث شد برای یک ثانیه توی همون حالت یخ بزنه. چرا فقط یکم ازش دور نمیشدن؟! اون هم توی موقعیتی که الان داخلش بودن. با شنیدن صدای آلفای کوچکتر، پلکهاش رو از روی حرص و بیچارگی بست:
-چرا انقدر انگشت میخوره؟!
بدون بالا آوردن سرش، پلکهاش رو باز کرد و با نگاه چپچپ به کای که باعث اخم سوالی و قیافهی گیج آلفا شد، خواست جوابش رو بده اما شنیدن صدای چانیول از سمت راستش و حس چسبیدن بدنهاشون به همدیگه، صداش رو توی نطفه خفه کرد:
×احتمالا لثهش درد میکنه یا خارش داره...
نگاه کفریش رو از گوشهی چشم به چانیول داد و فکش رو محکم روی همدیگه قفل کرد مبادا صدای دادش بلند بشه. سهون میخواست اون دو نفر ازش دور شن و از قضا، هر دو نفر تصمیم گرفته بودن تا توی صورتش پیشروی کنن و نزدیک بشن. چانیول در مقابل نگاه عصبی امگا، کمی چشمهاش رو ریز کرد و سرش رو به معنی "چیه؟!" تکون داد. چهرهی سهون طوری به حالت زاری دراومد و کلافه نگاهش رو از الفاهای دو طرفش به میونگکی داد که حتی دختربچهی توی بغلش هم نتونست مقاومت کنه و با کج سرش رو به بالا و تکون دادن پاهاش توی هوا، بیخیال آزاد کردن انگشتش شد و با تک قهقههی بلندش شروع به خندیدن کرد.
YOU ARE READING
𝐋𝐢𝐦𝐢𝐭𝐚𝐭𝐢𝐨𝐧
Werewolf•عنوان | محدودیت •کاپل اصلی | کریسهون، چانهون، کایهون (چانکایریسهون) •کاپلهای فرعی | بکسوهان، سولی •ژانر | فانتزی [امگاورس]، امپرگ، تریسام(فورسام)، اسمات، انگست •محدودهی سنی | +۱۸ •تایم آپ | •نویسنده | haratahug/هارا ⚠️لطفا در صورت داشتن مشکلات ر...