part 7

1K 127 407
                                    

نمیدونست چندمین بوسه بود....سر سوکجین رو ارام روی پشتی گذاشت و دوباره صورتش رو جلو برد تا طعم لذت بخش لبهای سوکجین رو تجربه کنه....هر دو از لذت، بدناشون به هم پیچیده بود و ناله هایی کوتاه در دهان همدیگر میکردند....تهیونگ توی فکر تصاحب بیشتر دهان سوکجین بود و سوکجین، از خوشحالی اشک میریخت....

هر دو نفس نفس میزدند، تهیونگ زبانش رو داخل دهان سوکجین کرد و سوکجین، دستهاش رو بیشتر توی موهای فر تهیونگ کرد و با اون طره‌های مشکی بازی کرد....تهیونگ لبهای سوکجین رو میمکید و لیس های کوچکی میزد که باعث خنده‌ی سوکجین میشد....تهیونگ مثل یه پسری که عاشق بود رفتار میکرد....و باعث میشد سوکجین با لذت به دنبال ادامه رابطه باشه....

تهیونگ صورتش رو فاصله داد....متوجه شده بود سوکجین داره گریه میکنه، احتمالا این فکر رو کرده که بدون رضایتش بهش دست زده و الان سوکجین حس افتضاحی داره....دستش رو جلو برد و اشکِ روی گونه‌ی سوکجین رو پاک کرد:

"چرا گریه میکنی؟؟میخوای ادامه ندیم"

سوکجین لبش رو داخل دهنش کرد و سرش رو تکون داد....نمیتونست جلوی اشکهایی که تند تند از چشماش میچکیدن رو بگیره:

" نه.....فقط...دارم از خوشحالی گریه میکنم..."

تهیونگ ابروهاش رو بالا داد و لبخند زد...واقعا میگفت یا اثر الکل بود؟؟....شاید هر دوش...اما تهیونگ دوست داشت باور کنه اشکای سوکجین از خوشحالیه...اما برای چی خوشحال باشه؟؟ صورتش رو جلو برد و بینیش رو به بینی سوکجین کشید:

"سوکجینا...لبات مزه گیلاس میده...."

لبهاش رو به لبهای سوکجین چسبوند و بوسه سطحی و ارامی روی لبهاش گذاشت....تا جایی که میتونست، بوسه رو ادامه داد...دوست داشت طولانی‌تر انجامش بده، اما دست نوازش‌گری که روی گردنش اومد مانعش شد و چشمهاش رو باز کرد:

"تهیونگ...نمیخوای بدنم رو امتحان کنی؟؟چون پسرم...نمیخوای رابطه داشته باشی؟؟"

تهیونگ سرش رو به معنای نه تکون داد اما سوکجین کمی ناراحت شده بود....تهیونگ، چند دقیقه پیش با شهوت به بدنش نگاه میکرد و هر چه سریعتر میخواست سوکجین رو روی تخت بخوابانه، اما الان کارهاش ارومتر شد و فقط به بوسه های سطحی اکتفا میکرد....اما تهیونگ بیشتر از هر لحظه بدن سوکجین رو میخواست، فقط به این خاطر متوقف شد از اشک های سوکجین ترسید....اون با پسرای زیادی رابطه داشت و مراعات هیچ کدوم از اونها رو نمیکرد....اما سوکجین....اون نمیخواست درد بکشه....بوسه سبک دیگری به لبهای سوکجین زد و گفت:

"منو می‌بخشی؟؟.....برای همه‌ی ازارایی که بهت رسوندم؟؟"

با انگشت اشاره روی پوست صاف سوکجین کشید....سوکجین، دستش رو پشت گردن تهیونگ گذاشت و صورت تهیونگ رو جلو کشید، اونقدری فاصله رو کم کرد که لبهاشون به هم میخورد:

Magical Vacation|taejinWhere stories live. Discover now