letter ³: trainee of padre

26 12 0
                                    

سلام عزیزم

خوبه که از پی نوشت خوندی:)

در مورد چیزی که پرسیدی من مدام منتظر دلیل فرشته بودنم بودم ولی تو هم منو پیچوندی؛ پس اعتراض وارد نیست.

از اونجایی که من خیلی دل رحمم خودم زود تر برات تعریف میکنم.

من با کمک نقاشی های تو و یونگی هیونگ که انقدر شجاع بود که توی همون سن و تنهایی درخواست داد تا من رو بهش بدن از زندانی که دور خودم و تصوراتم ساخته بودن فرار کردم.

راستش اون موقع نمیدونستم که هیونگ چقدر اذیت شده تا تونسته منو به سر پرستی بگیره.

اون روز ها همش ذهنم درگیر این بود که اگر برم بیرون و هیونگ بفهمه من شاهزاده نیستم چی؟

من مثل داستان ها و شاهزاده هاشون نبودم من چیز خاصتی نداشتم!

بلد نبودم خوب ریاضی حل کنم؛ نمیتونستم که خوب توی کار ها کمک کنم و مدام بخاطر کم کاری تنبیه میشدم و تازه خیلی هم از تنبیهم بخاطر نقاشی و برگه های دفتر نگذشته بود و بیشتر نگران بودم که هیونگ بفهمه من اون شاهزاده ای که باید باشم نیستم.

دوست نداشتم بِرَم و بَرَم گردونن دوست نداشتم مثل آنیایی که خانم تعریف می‌کرد باشم. دلم نمیخواست دیگه کسی دوستم نداشته باشه.

هیچ وقت برام مهم نبود که بقیه چیکار می کنن و چطوری رفتار می کنن و حالا از روزی که بهم گفته بودن کسی هست که منو میخواد مُدام از رفتن و برگردونده شدن میترسیدم.

خوب یادمه که چقدر تنهاییم اذیتم می کرد و ترس برم داشته بود.

یه جورایی نمیشه از یاد برد که چقدر نگران بودم .
که از من خوششون میاد؟
اونها منو دوست دارن؟
اذیتم نمیکنن؟
چه کارهایی ناراحتشون میکنه؟
کیا قراره خانوادم بشن؟
باید به کسی بگم آپا؟ یا اوما؟؟؟
ازشون خوشم میاد؟
اگر خوشم نیومد چی؟
میتونم برگردم؟
اونجا خواهر یا برادر دارم؟
یعنی میتونم بهشون نزدیک بشم ؟ یا اونجام تنهام؟

برای بچه ای به سن من اون روز ها خیلی ترسیده بودم و ذهنم خیلی مشغول بود اما یادمه یه روز با هیونگ بیرون رفتیم و اون روز حس کردم که دنیای بیرون خیلی فرق داره و قراره از اون فرق لذت ببرم. حالا دیگه ترسی نداشتم.

اون روز که بیرون رفتیم من خیلی آروم شدم.

راستش یادم نیست هیونگ چیکار کرد اما از یه جایی به بعد دیگه نمی‌ترسیدم که از من بدش بیاد.

میدونی از همون لحظه ی اول که دیدمش خیلی خوشحال شدم که اون کسیه که منو میخواد.

یه جورایی میدونستم کنارش اذیت نمیشم و ازش خوشم خواهد اومد چون تو باهاش خوشحال بودی.

تا پایان اون روز بهم خیلی خوش گذشت اما چیزی از سوالام رو نپرسیدم.

𝔽𝕠𝕣 𝕄𝕪 𝔸𝕞𝕠𝕦𝕣🎻🎨Where stories live. Discover now