Chapter5

38 10 24
                                    

Pov louis:
نشستن روی جایگاه همیشگیشون امروز همه چی عجیب بود!چرا؟؟
اهه حتی اون استایلز هم دیوونه شده امروز چه مرگش شده بود توی کلاس؟؟
نگاهش به استایلز و رفیقای دیوونه ش افتاد چرا استایلز باید روی میز غذاخوری هافلپاف بشینه؟؟
اون باید کنار همگروهیای خودش باشه!
اون عجیبه!!چرا اونجوری درودیوارو‌ نگاه میکنه؟؟دقیق مثل وقتی تو کلاس بود!

_هیی چیه؟نکنه کراش زدی روش؟؟استایلز واقعا خوبه اون بامزه س!یه جورایی منم ازش خوشم میاد! ااهه گاد اون واقعا سکسیه...دارم لباشو وقتی...

+خفه شو زین داری حالمو بهم میزنی...سریسلی؟؟استایلز؟؟روی سلیقت کار کن یکم!
لویی بی حوصله و با پوزخند حرفشو ادامه داد!

_اوه کامان تومو این واقعیته...چشاتو وا کن قشنگ ببینش!

لویی چشماشو تو کاسه چرخوندو سعی کرد چیزی بخوره!

....................
Pov harry:
*ینی شما دوتا نریه دیروز نیستین؟
_نری؟نری دیگه چه کوفتیه؟
*من اونارو میخوام اونا خودشون اسمامونو اینجوری ترکیب کردن من و تو تایل بودیم خودت انتخابش کرده بودی با اینکه هری میگفت نام بهتره تو و هری هم نری من و هری هم تاری با اینکه بازم تو میگفتی تری بهتره!(چه اسمای تخمیی ولی😐)

تام اینارو با بغض میگفت!

_اوه کامان تام ما همونایم فقط یکم اخلاقامون فرق دارن نگاااا هری همون چالارو داره هری هری بخند!

هری که پوکر و ناراضی ازینکه نایل همه چیزو برای تام گفته و ممکنه تام سرشونو به باد بده بهشون نگاه میکرد!

_بخند دیگه...

هری لبخندی زد که نزدیک‌ بود ماهیچه های صورتش پاره بشن و بعد از چند لحظه باز پوکر شد!

+اگه زر زدنتون تموم شد من غذا بخورم گشنمه!

_وایی ارهه من خیلی منتظر این لحظه بودم نمیدونی چقدر تو فیلم که میدیدم چقدر دلم میخواستشون!

*حتی هری قبلی کیوت تر بود من این هریو نمیخوام،حس میکنم دوستامو تسخیر کردین!

تام بی تفاوت به حرفاشون و با صورت مچاله و لحنی بغض الود اینو گفت که حتی دل سنگم اب میشد ولی هری و نایل بی توجه داشتن غذاشونو‌ میخوردن!

=هی اچ،چرا اونجا نشستی؟؟چرا نرفتی سر میز گروه خودت!

هری صداشو شنید ولی اصن ایده ای نداشت که اون دختر به کی گفت اچ!

=هریی با توام!

حالا صدای دختر دقیقا از بالای سر هری میومد!
هری اروم سرشو اورد بالا و با چشمای سبزِ گشاد شدش و دهنی پر به اون دختر که چشمای ابی و موهای نارنجی داشت و لباس گریفیندور به تن داشت خیره شد!
محتوای دهنشو پایین داد و با لبخند مصنوعی که میزد پرسید:چی؟؟
دختر چشماشو توی کاسه چرخوندو به نایل خیره شد:ولش میکنی یا نه؟همه جا بهش چسبیدیا حواسم هس هوران!

Love of my life|l.s|z.m|Where stories live. Discover now