سخته که هرروز جلوی چشمم باشی و دلتنگت باشم...
سخته وقتی هرروز میبینمت ولی نمیتونم بیام و بغلت کنم،از نزدیک به اجزای صورتت نگاه کنم و حتی لمست کنم!
تقصیر من نیست!
من مجبور شدم...
خب الان فقط کافی بود که بره توی واتسپ یا تلگرام تا از روی پروفایل بفهمه که این شماره ی زینه و میتونه بدون شیفت هم باهاش ارتباط داشته باشه! اگه این درست بود کارشون خیلی راحت میشد و میتونستن خیلی راحت بدون اینکه شیفت کنن و با دوستاشون توی هاگوارتز ارتباط داشته باشن!
هری داخل واتسپ شد و سریع بین مخاطبینش گشت و روی زین زد تا پروفش باز بشه!
و تو این فاصله حس کرد که کله نایل چسبیده به کله ی خودش و اونم منتظره تا پروفایل باز بشه!
عکس لود شد و فهمیدن که حدسشون درست بوده و اون زینه!
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
اوه خدایااا اون حتی توی عکساشم هیز بودنشو نشون میداد! این دیگه تهشه!!
_زود باش معطل چی هستی...بهش پیام بده دیگه! نایل با صدای ذوق زده ای گفت
و هری هم دکمه ی بک رو لمس کرد و برگشت توی صفحه چت و این انگشتاش بودن که صفحه ی کیبورد رو لمس کرد!
"هی زین چطوری؟؟من هری ام!!"
دکمه سند رو زد! و تازه یادش افتاد که اون الان سرکلاسه برای همینم یه پس گردنی به نایل زد
_چرا میزنی دیکهد؟؟ نایل همینطور که داشت گردنشو ماساژ میداد اخم کرد!
+چون تو بودی که گفتی بهش پیام بدم اون الان حتما سر کلاسه!
_خب حالااااا...انگار چیشده؟!!بعد که برگشت خوابگاه میخونه دیگه!
هری خواست چیزی بگه که صدای گوشیش بلند شد! سریع سرشو سمت گوشیش چرخوند و دید که پیام از طرف زینه!اوه اون مگه سر کلاس نیست؟؟
"هیی هری...خوبم تو چطوری؟"
هری خواست چیزی تایپ کنه که دید یه پیام دیگه براش اومد!