Chapter11

25 6 10
                                    

شماره ی زین رو وارد گوشیش کرد و بعد سیو کرد!

خب الان فقط کافی بود که بره توی واتسپ یا تلگرام تا از روی پروفایل بفهمه که این شماره ی زینه و میتونه بدون شیفت هم باهاش ارتباط داشته باشه!
اگه این درست بود کارشون خیلی راحت میشد و میتونستن خیلی راحت بدون اینکه شیفت کنن و با دوستاشون توی هاگوارتز ارتباط داشته باشن!

هری داخل واتسپ شد و سریع بین مخاطبینش گشت و روی زین زد تا پروفش باز بشه!

و تو این فاصله حس کرد که کله نایل چسبیده به کله ی خودش و اونم منتظره تا پروفایل باز بشه!

عکس لود شد و فهمیدن که حدسشون درست بوده و اون زینه!

اوه خدایااا اون حتی توی عکساشم هیز بودنشو نشون میداد!این دیگه تهشه!!

¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.

اوه خدایااا اون حتی توی عکساشم هیز بودنشو نشون میداد!
این دیگه تهشه!!

_زود باش معطل چی هستی...بهش پیام بده دیگه!
نایل با صدای ذوق زده ای گفت

و هری هم دکمه ی بک رو لمس کرد و برگشت توی صفحه چت و این انگشتاش بودن که صفحه ی کیبورد رو لمس کرد!

"هی زین چطوری؟؟من هری ام!!"

دکمه سند رو زد!
و تازه یادش افتاد که اون الان سرکلاسه برای همینم یه پس گردنی به نایل زد

_چرا میزنی دیکهد؟؟
نایل همینطور که داشت گردنشو ماساژ میداد اخم کرد!

+چون تو بودی که گفتی بهش پیام بدم اون الان حتما سر کلاسه!

_خب حالااااا...انگار چیشده؟!!بعد که برگشت خوابگاه میخونه دیگه!

هری خواست چیزی بگه که صدای گوشیش بلند شد!
سریع سرشو سمت گوشیش چرخوند و دید که پیام از طرف زینه!اوه اون مگه سر کلاس نیست؟؟

"هیی هری...خوبم تو چطوری؟"

هری خواست چیزی تایپ کنه که دید یه پیام دیگه براش اومد!

"امم و تو الان نباید سر کلاس باشی؟"

هری تنها چیزی که به ذهنش میومد رو نوشت!

Love of my life|l.s|z.m|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora