𝙿.𝚝 14
-漫~*'¨¯¨'*·舞~ mY vanilla omega ~*'¨¯¨'*漫-
+خب من زیاد اهل مقدمه چینی نیستم و...آمم تهیونگ بارداره و من دارم بابای دوتا توله ی خوشگل میشم
&اوپااااا تو نی نییییی داااااریییییییی؟؟؟اولین کسی که به حرف کوک عکس العمل نشون داد هانا بود که باخوشحالی بالا و پایین پرید و سمت تهیونگ رفت و دستشو رو شکم تهیونگ گذاشت و نوازشش کرد و بقیه هنوز هنگ بودن تا اینکه مامان کوک و مامان تهیونگ بلند شدن و سریع بغلش کردن
همه بهشون تبریک میگفتن و این بهترین خبری بود که میتونستن بشنون و البته بابای کوک گوش کوک و پیچوند و بهش هشدار داد که مراقب امگاش باشه و حالا که دوتا توله تو راه داره باید خیلی مراقبش باشه
جیمین و بکهیون ، تهیونگ و ول نمیکردن و هعی بغلش میکردن و شکم صافشو نوازش میکرد و همشون انقدر اون شب ذوق زده و خوشحال بودن که نفهمیدن چجوری مهمونی تموم شد و از خونه اون زوج عاشق اومدن بیرون و البته بعد از کلی توصیه های پزشکی ماماناشون و خط نشون کشیدن یونگی براش که میگفت حتما مراقب دونسنگ کوچولوی باردارش باشه
حالا مهمونی تموم شده بود و تهیونگ به تاج تخت تکیه داده بود و کوک سرشو گذاشته بود رو پای امگاش و تهیونگ موهاشو نوازش میکرد و از فانتزیاش با توله هاشون میگفت
.
.
.
.
.
.
.
.
.
دو ماه بعد:
ماه سوم بارداری ته ته:)تعطیلات تابستونی شروع شده بود و شکم تهیونگ یکم برجسته شده بود و ویارهاش بیشتر شده بود حالت تهوع های صبحگاهیش تموم شده بود
امروز قرار بود برن سونوگرافی تا مطمئن بشن حال بلوبری هاشون خوبه یا نه و ماه بعد هم میتونستن بفهمن بلوبری هاشون دخترن یا پسر
جدیدا توله هاشون شیطون شده بود و بعضی موقع ها ی لگدای کوچیکی میزدن و تو این مدت کوک همش ور دلش بود و لوسش میکرد و نازشو میکشید و هرشب شکمشو ماساژ میداد و براش کلی خوراکی میخرید+توله خوشگل من کجاست؟
دور تا دور خونه رو چک کرد و وقتی تهیونگ و ندید قلبش از استرس تند تند زد
اگه حالش بد شده باشه چی؟+عروسک کجایی؟
توی اتاق و توی دستشویی و حموم و حتی کمد و گشت ولی نبود
از پله ها اومد پایین وسط سالن پذیرایی وایستاد+بیبی؟
وقتی صدای فین فینی شنید سمت صدا حرکت کرد و جسم مچاله شده ای رو پشت پرده های بلند حریری آبی و سفید سالن دید
با صدای هق هقهای تهیونگ قلبش ریش ریش شد و سریع پرده هارو زد کنار و جلوی تهیونگ زانو زد+خوشگلم؟؟...چرا گریه میکنی قشنگم...نگاهم کن...به گوکیت نگاه کن
تهیونگ با شنیدن صدای بم کوک سریع سرشو اورد بالا و با پشت دستای لرزونش چشماشو پاک کرد
YOU ARE READING
ཧᜰ꙰ꦿ➢𝙼𝚢 𝚟𝚊𝚗𝚒𝚕𝚕𝚊 𝚘𝚖𝚎𝚐𝚊༒
Fanfictionکی فکرشو میکرد جئون فاکینگ جونگ کوک قلدری که ازش متنفره جفتش باشه¿¡ ژانـر: امگاورس _ ددی ڪیـنـڪ _ فول اسمـاتـ _ رمانتیـڪ _ فلاف_امپرگ کـاپـل: kookv