زخم نهم🌬🌫

14 11 0
                                    

روز بعد~

جونگین چشماش رو باز کرد و اولین چیزی که باهاش رو برو شد لوهان بود، که غرق خوابه و آب دهنش آویزونه..
خیلی خنده اش گرفته بود اما خودش رو کنترل کرد تا لوهان از خواب بیدار نشه
از اتاق رفت بیرون و بعد از شستن دست و صورت اش مشغول به چیدن میز صبحانه شد
بعد از اینکه میز صبحانه رو چید رفت تا لوهان رو بیدارش کنه..
جونگین:لوهان!! پاشو خرگوش کوچولو!! پاشو که صبحانه حاظره!!زودباش پاشو!!
لوهان که تا قبل از اینکه کلمه ی صبحانه رو بشنوه خودش رو زده بود به خواب با شنیدن جمله ی دوم جونگین با ذوق از تخت
پرید پایین و گفت: چشممم قرباااان
جونگین لبخندی زد و گفت :بعد از اینکه دست و روت رو شستی اون دو تا رو هم بیدار کن
لوهان: چشمممممم اما قربان اشتباه نشمردین فقط یک نفر رو باید بیدار میکردما!
جونگین چشم غره ایی رف:لوهان!!!
لوهان:آخه خیلی گیر میدهههه !!!
جونگین:غرغر ممنووون!
لوهان:چشمممم
لوهان سریع رفت دستشویی و برگشت و حالا وقت بیدار کردن پسرا بود.
رفت و محکم کوبید به در اتاق کیونگسو که باعث شد طفلکی یک سکته ی قلبی رو پشت سر بزاره
لوهان :کیونگسویااااا!!
کیونگسو :کوفت ، مرض ، درد ، زهر مار ، الهی درد بی درمان بگیرییییی
لوهان لبخند سرخوشی زد: خب عملیات انجام شد.
با پشت کردن به اتاق کیونگسو دویید و رفت سمت اتاق سهون اما تا خواست همونطوری بیدارش کنه سهون در رو باز کرد و لوهان افتاد تو بغلش. لوهان که دوباره شوکه شده بود سکوت اختیار کرد
سهون: صبح بخیر
لوهان:....؟؟؟
سهون : چیشد ! دیشب خیلی بل بل زبونی میکردی !
میتونست حس کنه که داره نیشخند میزنه بهش.

لوهان :...؟!
سهون: تخم بلدرچین بخوری خوب میشی .
سهون همین رو گفت و لوهان رو انداخت زمین و از اتاق خارج شد
لوهان :بیشعور ،عوضی ،هیز ،کثافت !!!
لوهان هم یکم با تاخیر به جمع بچه ها اظافه شد ...
سهون از دستشویی آمد بیرون و اون سه تا رو دور میز ناهارخوری دید
سهون :سلام
کیونگسو :سلام
جونگین : کجا میری ؟
سهون : حیاط
جونگین : صبحانه آماده کردم
سهون : خیلی ممنون من عادت به صبحانه ندارم
لوهان ( خیلی آروم) :بهتر
سهون : جانم؟؟؟
لوهان خیلی دستپاچه از گوش تیزش سعی کرد خودشو توجیه کنه :میگم حالا چرا میری حیاط خب !
سهون: میخوام سیگار بکشم
لوهان :ها؟
با لگدی که جونگین از زیر میز به لوهان زد دوهزاری اش افتاد
لوهام :اه..اها
سهون بدون اینکه چیزی بگه رفت بیرون و نشست لبه پله ها و سیگار اش رو گزاشت روی لب اش و روشن اش کرد

🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂

جونگین : لوهان!!
لوهان : بله؟
جونگین :برو پیش اش ضایع بازی هم درنیار
لوهان: ضایع بازی چیه؟
جونگین:تو نمیدونی سیگار چیه؟؟؟؟
لوهان: نه!!
کیونگسو زد زیر خنده که البته با چشم غره ی لوهان ساکت شد
جونگین: تو به اینا کاری نداشته باش فقط بدون داره به خودش آسیب میزنه
لوهان با تعجب و چشما گرد شده اضافه کرد:وا مگه احمقه؟!
جونگین: آره!!
لوهان: باشه پس من برم.
کیونگسو چشمکی زد و گفت :موفق باشی
لوهان هم در جواب خندید و گفت: مرسی
و رفت توی حیاط ....
کیونگسو :فکر کنم گند بزنه
جونگین یک تای ابروش رو داد بالا و گفت :چرا؟
کیونگسو: آخه اون منظور تو رو از آسیب نمیدونه !
جونگین: کار خودش رو بلده .
کیونگسو که متوجه سرسنگینی جونگین شده بود دیگه ادامه نداد.

Freak🎭Where stories live. Discover now