2. BELIEVE

31 5 0
                                    


Previous...

_تو دره تونستی حالا هم می تونی!!!
_من نمی دونم چطور انجام میشه من فقط تصورش کردم
_الان هم تصورش کن
_باشه......

New....

چشماشون اروم باز کرد، می دونستن این قدرت جیمین ناپایداره ولی واقعا الان توی صحرا بودند و هیچ ایده ای نداشتند که چطور از دریای سایرون به این صحرا رسیدند.

_متاسفم! گفتم که من تصور می کنم ولی انگار گند زدم!
_مهم نیست، از اینجا ببرمون!
جیمین چشماشو بست و به دره خدایان فکر کرد ولی وقتی دوباره چشماشو باز کرد هیچ انتقالی صورت نگرفته!

تلاش های مداوم جیمین به جایی نرسید و فقط خسته ترش کرد، یونگی به اطراف نگاه می کرد و تا درو دست ها چیزی جز شن و ماسه وجود نداشت ولی از طرفی دلش نمی خواست جیمین حس بدی داشته باشه و با وجود گرما شدید و نبودن آب سعی کرد جیمین اروم نگه داره!

_ایرادی نداره، به خودت فشار نیار
_گند زدم!
_به نکته مثبتش فکر کن الان تنهایم و می تونیم کاری که از پنج سالگی منتظرش بودیم انجام بدیم!
_جدی الان؟
_اره

یونگی از گونه های جیمین گرفت و محکم کشید

_باورم نمی شه این تپلی ها بزارن به لبات برسم!
_هی من انقدر لپ ندارم!
_امتحان می کنیم!

لباشو روی لبای جیمین گذاشت قبلا بار ها سعی کرده بود این کار انجام بده ولی هر بار با مخالفت تی آ تا روبه رو شده بود کافی بود یونگی کمی به لبای جیمین متمایل بشه اونوقت تی آ تا  ظاهر می شد و با ذکر نکته بوسیدن عمل مقدسی و باید در زمان درست انجام بشه مانعشون می شد ولی حالا که تی آ تا حضور نداشت بوسیدن لبای جیمین از زنده مونده واجب تر بود!

جیمین قفل بوسه رو شکست

_ مزتو احساس نمیکنم!
_ها؟
_میگن هر کسی تو بوسه مزه ای داره اما من مزهتو احسای نمی کنم!
_دهنتو باز کن!

زبون یونگی با ظرافت وارد دهان جیمین شود و به هر نقطه ضربه زد حالا جیمین مزه یونگی به قشنگی احساس می کرد و واقعا طعم مورد علاقشو پیدا کرده بود!
با اتمام بوسه جیمین با لبخند به یونگی نگاه می کرد

_ احساس منحرفا رو دارم!
_چرا؟
_واقعا یونگی ما ده سالمون!
_سکس نکردیم فقط بوسیدمت کاری که همیشه انجام میدم!
_هیچ وقت از لبام نبوسیدی!
_جاهایی رو بوسیدم که از لب بهتر بودن
_واقعا؟ کجا؟
_دستات! اولین بار وقتی دستتو گرفتم احساست کردم!
_تو صحرا گیر کردیم ولی الان داری حرف عاشقانه میزنی!
_ بیخیال! احتمال می دم انرژی درونیت کاهش پیدا کرده باشه پس کافی چند ساعت اینجا منتظر بمونیم تا انرژیت بازیابی بشه!

چند ساعت به همین منوال گذاشت اما انگار هیچ راهی برای خروج از صحرا پیدا نمی شد چه با راه رفتن چه با قدرت انتقال جیمین ولی ای کاش به حرف های تی آ تی احترام می گذاشتند و گوش می کردند چون لعنت بر خلاف اسمش هیچ ابی وجود نداشت ولی اینجا دقیقا دریای سایروس بود و نجات و انتقال از این صحرای لعنتی فقط با پیدا کردن اشک خدا امکان پذیر بود!

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Aug 26, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

love me boy 2Where stories live. Discover now