Chapter 28

784 121 59
                                    


"این چرتو پرتا چیه، یعنی حتی ایناروهم بلد نیستن؟" سئوجون سرشو به معنی نه تکون داد. دختر برگه ی سوال رو پایین آورد، به کارآموزها که درحال پر کردن برگه ها بودن نگاه کرد. جیمین درحالی که به برگش نگاه می‌کرد از جاش بلند شد و به سمت سوا اومد "من تموم کردم" جیمین برگه رو طرف سوا گرفت " خداروشکر" سوا اینو گفتو برگه رو از دست جیمین گرفت.

درحالی که خودکار قرمز رو بین انگشت هاش می‌چرخوند جواب های جیمین رو چک کرد "مامور لی سفارشتون" منشی وارد سالن شد و همبرگر رو که داخل پاکت کاغذی قرار داشت دست سوا داد" ممنونم " دختر پاکتو گرفت و روی پاش گذاشت" جوابات درسته جیمین" جیمین که دست به سینه بالا سر سوا ایستاده بود میدونمی گفت، دختر یکی از ابروهاشو بالا انداخت و به جیمین که با اعتماد به نفس ایستاده بود نگاه کرد،بعضی حرکات جیمین بیش از اندازه شبیه خودش بود.


پایین برگه ی جیمین رو امضا کرد و جلوی اسم جیمین رو داخل لیست تیک زد، پاکت همبرگرشو برداشت و از روی صندلی بلند شد " من میرم همبرگرمو بخورم" سوا اینو گفت به سمت در رفت "سونبه میری خونه؟" سوا سرشو به معنی آره تکون داد " کاری باهام داری؟" جیمین دودل گفت " چندتا سوال داشتم" دختر نگاهی به ساعتش که دو ظهر رو نشون میداد کرد و گفت " میتونی زنگ بزنی سوالاتو بپرسی، گوشیتو بده "جیمین گوشیو سمت سوا گرفت دختر شمارشو وارد کرد.

کاپشنشو از لبه ی صندلی برداشت "خداحافظ" سوا دستشو برای جیمین تکون داد و به سمت سئوجون رفت" من میرم هرکی تقلب کرد از لنگاش آویزونش کن" سئوجون خندید و باشه ای گفت دختر در سالن رو هول داد و بیرون رفت، وارد آسانسور شد و همبرگرشو از پاکت کاغذی خارج کرد. با ایستادن آسانسور پیاده شد، گازی به همبرگرش زد و به سمت اتاق یونگی رفت چند تقه کوچیک به در زد " بیا تو" درو باز کرد و وارد شد.

یونگی متعجب به سوا که با لپ های پر درحال جوییدن همبرگره توی دستش بود نگاه کرد، دختر روی کاناپه نشست " چیه" یونگی نگاهشو از سوا گرفت و درحالی که کرواتشو شل میکرد گفت" اینجا رستورانه؟" دختر پرو تر گفت " نه منم اینجا آشپزی نمیکنم، میکنم؟" یونگی پرویی زیر لب گفت و برگه های پخش و پلاشو مرتب کرد " عملیات جونگکوک چطوری پیش رفته؟ " سوا اینو گفت و گاز دیگه ای به همبرگرش زد" یک چهارمش تموم شده" یونگی اینو گفت و از جاش بلند شد، کاغذ هارو لای پرونده گذاشت.

" چقد سریع" پرونده رو داخل کشوی طبقاتی گذاشت و به اون تکیه داد " درواقع جونگکوک سریع کارو پیش میبره برای همین میخواستم بره" سوا یکی از ابروهاشو بالا داد" یا شایدم نمیخواستی اینجا باشه؟ " یونگی با چشم های ریز شده به دختر نگاه کرد " به نفع خودشه" سوا همبرگرشو روی میز گذاشت و گفت " آخه مگه میخواد چیکار کنه که نباید باشه؟ اصلا از کجا معلوم اونایی که تو اون عملیات بودن همه مردن، شماها فقط ارتباطتون باهاشون قطع شده من خودم تاحالا چندین بار سیستمم قطع شده " یونگی تکیشو از کشو های طبقاتی گرفت و دستاشو توی جیب شلوارش فرو کرد " امیدوارم همینطوری که تو میگی باشه ولی اگه جونگکوک بفهمه اتفاقی برای جون افتاده روانی میشه "


𝐁𝐨𝐝𝐲𝐠𝐮𝐚𝐫𝐝 |ᵏⁱᵐ ᵗᵃᵉʰʸᵘⁿᵍWhere stories live. Discover now