𝑃𝑎𝑟𝑡 14

1.1K 116 12
                                    

کوک، ریوجین رو براید استایل توی بغلش گرفت و بوسه ای روی موهای خیسش زد. جی پارک رو به تهیونگ و بادیگاردهای اطرافش سپرد و از اتاق خارج شد. ریوجین رو روی صندلی داخل فضای سبز کوچیک عمارت گذاشت و کتش رو در اورد و به ریوجین پوشوند. دوباره تو بغلش گرفتش و بیرون راه افتاد‌.
پشت درهای محوطه پر از نگهبان هایی که به دستور چانیول اونجا بودن بود و چندتا ازشون پشت سر کوک راه افتادن. از عمارت بیرون رفتند و سوار یکی از ماشین ها شدند و سمت عمارت خودشون راه افتادن.
-----------------------------
ته نگاهی به جی پارک که بخاطر کتک هایی که خورده بود و حالا روی صورتی پر از کبودی بود و گوشه‌ی لبش پاره شده بود انداخت و نیشخندی روی صورتش نشست. به نگهبان ها دستور داد جی پارک رو بلند کنند و به یکی دیگشون دستور داد گگ استخوان رو پیدا کنه و بیاره.
به نگهبان ها دستور داد جی پارک رو روی همون وسیله ولی برعکس و جوری که جی پارک روی دیلدو قرار بگیره بشونند و دست و پاشو به زنجیرا ببندند‌. کمی بعد نگهبان با گگی که ته دستور داده بود اومد و گگ رو به ته داد.
ته سمت جی پارگ رفت و گگ رو بین دندوناش گذاشت و پشت یرش تا جایی که میتونست محکمش کرد. گوشی پارک رو برداشت و با دیدن برنامه ای که روی گوشی مونده لبخند روی لبش نشست.
ویبراتور رو روی اخرین سرعتش تنظیم کرد و وقتی مطمئن شد روشنه گوشی رو سایلنت کرد و جایی گذاشت که کسی نمیتونست پیدا کنه و بعد از اون با صدای بلندی خطاب به جی پارک گفت:
-حالا حالا کسی دنبالت نمیاد هرزه‌ی بدبخت! چون توی عمارت فقط خودت نفس میکشی.
با صدای بلندی خندید و از اتاق خارج شد و نگهلان ها هم خارج شدن.
----------------------
(عمارت تهکوک)
لیسا نگاهی به بدن بی جون و خسته‌ی ریوجین انداخت و سرم رو برداشت و بعد از تزریق امپول تقویتی سرم رو به دست ریوجین وصل کرد و اجازه داد کمی استراحت کنه.
-اگه دیرتر از این میومد فقط سرم جوابگوی حالش نبود!
کوک سری تکون داد و دستشو نوازشوار روی صورت ریوجین کشید.
-متاسفم که نتونستیم زودتر پیدات کنیم...
کوک گفت و خم شد و بوسه ای روی پیشونیه ریوجین زد.
-به چانیول گفتم گارد امنیتی رو زیاد کنه.‌.. دیگه این اتفاق نباید رخ بده لیسا‌...
کوک با سردرگمی گفت و دستشو توی موهاش کشید. لیسا هم سری تکون داد و سمت کوک رفت.
-تو مقصر نیستی کوک...
نگاهشو به وضعیت ریوجین انداخت و ادامه داد:
-اگه لیا و یجی اینجوری ببیننش داغون میشن... مخصوصا لیا.... نباید بزاریم لیاتو این وضع ببینتش!
لیسا گفت و کوک با تکون دادن سرش حرفشو تایید کرد.
کمی بعد کسی چند تقه به در زد و وارد شد. کوک با دیدن ته سمتش رفت و نگاه نگرانشو به ته داد.
-تهیونگ.... چرا بهوش نمیاد...؟
تهیونگ کوک رو توی بغلش گرفت و دستشو نوازش وار روی کمر کوک کشید.
-چند روز هیچی نخورده و شکنجه سختی رو تحمل کرده، طبیعیه که نیاز به استراحت داشته باشه...!
ته گفت و بوسه ای روی موهای کوک زد. کوک هم سری تکون داد و سرشو توی گردن ته برد و شروع به مارک کردنش کرد. تهیونگ هم بخاطر اروم شدن کوک بی حرف سر جاش ایستاد و فقط کمر کوک رو نوازش کرد.
کمی بعد ریوجین با حس درد بدی که توی زیر شکم و کمرش حس میکرد، چشماشو اروم باز کرد. واسه‌ی چند ثانیه داخل اتاق رو نگاه کرد و با خودش فکر کرد که چرا توی اتاق لیسا عه؟!
-ته... کوک...
با صدای گرفته ای صداشون کرد که تهیونگ و جونگکوک با شنیدنش سریع به طرفش برگشتند و کنار تخت ایستادند. کوک دست‌های ریوجین رو گرفت و بوسه ای روی پشت دستاش گذاشت.
-چه اتفاقی افتاده...؟!
ریوجین گفت و بهت زده به کوک و ته نگاه کرد.
------------------------------------------------------------
ووت و کامنت فراموش نشه قشنگام♡

We Do It Like A Mafia.Where stories live. Discover now