3

155 46 9
                                    

× عزیزم تمام شد...لازم نبود چیز زیادی ب صورتت بزنم چون پوست و صورتت خیلی زیبان...بیا بریم تا لباستو بهت بدیم و کمکت کنیم بپوشیش!

جیمین خجالت زده‌ خندید و همراه اون دختر ب سمت راست اون اقامتگاه رفت و دعا دعا میکرد بیونگکوان دسته‌گلی ب اب نده!!

.

جیمین تو اون لباس اونقدر زیبا شده بود ک تمام خدمتکارا انگشت ب دهان مونده بودن!!
چون محض رضای گاااد میکاپر اصلا چیز زیادی ب صورتش نزد!!!
موهاش هم خیلی راحت حالت گرفتن!!!
و اینجاس ک انسان میگوید محض رضای فااااککک اون یه الهه‌اسسس!!!!!!

یکی از دخترا طاقت نیورد و رو‌به جیمین گفت. :

_ خدای من تو پسر تاجر پارک‌ی؟؟ اینهمه زیبایی از کجاستتت؟؟ مطمعنی ک فرشته نیستی؟؟ تو واقعا زیبایی!!!

بقیه دخترا هم حرفشو تایید کردن و باعث شدن گونه‌های جیمین رنگ بگیره و اون دخترا دوباره قربون صدقه‌اش برن!!

.

وقتی سر‌تا پاهاش و چک کردن و از همه‌چیز مطمعن شدن یکی از دخترا نامجون و مینهو رو صدا زد تا بیان و جیمین و ببرن ب اقامتگاه اصلی مراسم!!

ناگفته نماند ک مینهو و نامجون وقتی جیمین و دیدن چقدر ضایع‌بازی در‌اوردن و چقدر ب وضوح ازش تعریف کردن!!

.

+ قربان...مراسم داره شروع میشه!!

خدمتکار ایم گفت و جونگکوک سرشو از داخل کتاب بیرون اورد و کتاب و گذاشت کنار و با اشاره‌ی دست ب خدمتکار فهموند ک دونه دونه اسم همسران انتخابیش رو بخونه!!

با خوندن هر اسم از سمت خدمتکار ایم در باز میشد و شخصی ک اسمش توسط خدمتکار خونده میشد وارد اقامتگاه میشد و رو‌به‌روی پرنس رو دو زانوهاش مینشست و توری ک روی صورتش بود توسط خدمتکار ایم کنار زده میشد و صورت اون فرد برای پرنس اشکار میشد!!

پرنس ازشون سوالاتی میپرسید!
اگر اون پسر زیبا بود میپرسید : اصالتن اهل کجاس_!
اگر بدن اون پسر توجه‌ش رو جلب میکرد میپرسید : چطور یک پسر همچین بدنی داره؟ میتونم بدونم؟_!
و اگر صداشون توجه‌ش و جلب میکرد از اون پسر میخاست بیشتر براش حرف بزنه_!

پرنس ادم خونگرمی بود...ولی ظاهر سرد-خشک-و خشنی داشت! همونطور ک میدونید اون مثل -لوسیفره-!

و اماااا....اخرین پسر....پسر تاجر پارک....شنیده بود ک اون پسر مثل یک فرشته زیباس اما نمیدونست ک قراره وقتی تور از روی صورت اون پسر برداشته شد مجذوبش بشه!:)

با سریعترین حالت ممکن از روی صندلی صلتنتیش بلند شد و با ترسی ک برای خودش هم عجیب بود ب سمت پسر قدم برداشت و بازو‌های پسر و گرفت و از رو زمین بلندش کرد و ازش پرسید!. :

If I'm with him...whatever happens...it's okay.....even if he kills my childWhere stories live. Discover now