part 22

331 82 209
                                    

با توجه به نظراتتون میریم که داشته باشیم پارت جدید رو به امید اینکه کمی حالتون رو خوب کنه.
لطفا قبل از خوندن ووت بدید و کامنت یادتوت نره
کیوتی ها.

سوار ماشین شدن و به سرعت راه افتادن. با حرف های ژان، حالا استرس توی وجود ییبو هم ریشه دوونده بود و همین باعث میشد سرعتش رو بیشتر کنه.

به طوری که مسیر 40 دقیقه ای رو توی کمتر از نیم ساعت طی کردن. به محض رسیدن به نزدیکای آدرس مورد نظرشون ییبو ماشین رو پارک کرد.

هردوشون قبل از پیاده شدن اسلحه هاشون رو چک کردن و پیاده شدن. تمام خیابون ساکت بود و هیچ خبری از کسی توی خیابون نبود.

که البته توی اون ساعت از شب عادی به نظر میرسید ولی نگرانی اون ها رو بدتر میکرد. ژان یه قدم جلو تر از ییبو رفت و اطراف رو نگاه کرد.

_ نمیشه زنگ بزنیم ممکنه داخل باشه

ژان سری تکون داد و به اطراف نگاهی انداخت. اسلحه اش رو پشت کمرش گذاشت و توی یک حرکت خودش رو از دیوار بالا کشید. نگاهی به تمام محوطه کرد و با دیدن در نیمه باز سالن، دوباره پایین اومد.

+ در سالن باز بود

_ باشه میگم نیرو بفرستن

+ نمیشه منتظر بمونیم

_ نمیمونیم

ییبو با بی سیم اطلاع داد نیرو بفرستن و بعد برای ژان قلاب گرفت تا بتونه کامل از دیوار بالا بره. ژان بعد از بالا رفتن از دیوار به سمت پایین خم شد و دست ییبو رو گرفت.

ییبو هم به کمک دیوار و دست ژان خودش رو بالا کشید. هردوشون اونور دیوار فرود اومدن و اسلحه هاشون رو آماده کردند.

+ حواست باشه ممکنه سگ داشته باشه

ییبو سری تکون داد و هردو بی صدا به طرف سالن حرکت کردن. دو طرف در سالن ایستادن و ییبو نیم نگاهی به داخل انداخت. بعد به ژان نگاه کرد و لب زد.

_ تاریکه

ژان سری تکون داد و انگشت هاش رو بالا آورد و مثل ییبو لب زد.

+ با شمارش من....یک.....دو....سه

اول ییبو و بعد ژان وارد سالن شدن. هیچ حرکتی به چشم نمیخورد و هیچ صدایی نمیومد. بازوی ژان به بازوی ییبو چسبیده بود و برای اینکه ییبو بشنوه آروم زمزمه کرد.

+ حواست باشه میرم برق رو وصل کنم

_ باشه

آروم ازش جدا شد و برای پیدا کردن کلید برق رفت. طولی نکشید که کلید رو پیدا کرد. اول اسلحه اش رو آماده کرد و بعد کلید رو زد، به محض روشن شدن برق صحنه ای مقابلشون قرار گرفت که نفس هردو رو بند اورد.

دختر بیچاره از سقف آویزون شده بود و لب های کبود و صورت بی رنگش نشون میداد مرده. ییبو خودش رو جمع و جور کرد و برای بررسی بیشتر جلو رفت، ولی ژان بی حرکت سرجاش ایستاده بود.

ATHERIS (S2)Where stories live. Discover now